ديواره سنگنوردي كلاسيك
دو تصوير ببينيد از ديواره سنگنوردي كلاسيك زنجان
كه به دليل خارج شدن از استاندارد كمتر استفاده ميشود.


عكس ها از حسين مهدوي
دو تصوير ببينيد از ديواره سنگنوردي كلاسيك زنجان
كه به دليل خارج شدن از استاندارد كمتر استفاده ميشود.


![]() |
سالیان سال بود که مردم کوچه و بازار و خیابان شهرمان، به هنگامی که از درد و دود و دیوار و کم و غم به تنگ میآمدند به آغوش طبیعت و کوه گاوازنگ و سنبله میشتافتند که بسیار دست یافتنی و پا نهادنی بودند.
هر کسی پا، بر روی جا پای قبلی خود یا قبلیها گذاشته، میگذشت تا از دور دستها مارپیچ سلامتزا، بر روی کوه سنبله بیننده را به سمت و سو و آغوش خود فراخواند.
بعد از آن که سد گاوازنگ را احداث کرده و درختکاری پر تکرار مردمی سالیانه را به جریان انداختند، سیل عظیم شهروندان به سوی کوه سنبله فزونی یافت و ماهیگیری و قایقرانی نیز بر جذبه و آیندگان منطقه میافزود که به ناگاه با جرثقیل، اتاقکی را در مبدا مسیر کوهپیمایی و جاده آسفالته سد گذاشته، بخشی از مسیر را سد کردند و به مرور ایام به حواشی آن پرداختند؛ هیچ کس نفهمید و نشنید که، که چه میکند و برای چه؟ تا اینکه شنریزی ابتدای مسیر کوهپیمایی با چمنکاری و اسب و درشکه و سگ و ... تکمیلتر و عرصه راهپیمایی تنگتر شد طوری که به هیئت کوهنوردی گزارش داده، اعتراض نمودیم تا نگذارند سرگردنه و راه عمومی مردم که حقالناس میباشد بسته شود و در کنار سد گاوازنگ سدی بر مسیر همیشگی راهپیمایی شهروندان ایجاد شود. که فرمودند نه چنین چیزی از محالات بوده و عالم و آدم میدانند که این مسیر، مسیر کوهپیمایی عموم شهروندان زنجانی است و حتما معبری در این میان برای مردم تعیین و تعریف خواهند کرد که چنین نکردند و با کمال تعجب یکی دو هفتهای میشود که در دیوار مانند آهنی که در جلوی راه نصب کرده و خروجی دیگرش را هم با خاکریزی، مسدود کردهاند! و مردم را از مسیر عادی کوهپیمایی و عادت شدهشان به بیراهه یا جاده ماشین رو هدایت میکنند تا به کوه سنبله برسند و شاید هم اصلا نرسند. چرا که سرعت ماشینها زیاد است و تعدادشان زیادتر و راه هم راه آنها!
چه کسی مسئول است و که، کی پاسخ خواهد گفت که با نام سپردن کارها به بخش خصوصی یا عملی نمودن اصل 46 یا در آمدزایی! چه زیانی را به روح و روان و جسم شهروندان وارد میسازد. چرا کسی از طریق صدا و سیما یا مطبوعات محلی به مردم اطلاعرسانی و گزارش دهی همه فهم نمیکند که، چه طرح و پروژهای با چه دلایل و اهدافی را در مسیر کوهپیمایی و گرداگرد سد گاوازنگ دارد پیاده میکند و به مرور بر سر قسمتهای باقیمانده کوه گاوزانگ و کوه سنبله و سد چه خواهد آمد.
آیا باید به دنیای مجازی پناه برد و به وصف العیش، نصف العیش، قانع شد و مثل برخی از کارکنان ادارات که در منزل به دور کاری مشغولند در خانه نشست، و دور کوهنوردی کرد و به کشیدن نقاشی چند هشت پیوسته با چند تا کلاغ اکتفا کرد یا منتظر پاسخ منطقی یا اصلاح اصولی رفتار ادارهکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان و سازمان همیاری شهرداریها بود و به قهرمانان هیمالیا نورد استان و کوهنوردان محترم شهروندان گرامی ( که ما بینشان از مسئولان نیز بسیار است) گفت که هنوز شتاب نکنید و طومار جمع و امضا نکنید و جلوی نردهها، نرده انسانی نسازید که مشکل سهوی و موقتی بوده است و رفع خواهد شد!
خليل ببري
پي نوشت:
لازم به توضيح است كوه سمبله (سنبله)، محبوب ترين، پرترددترين، در دسترس ترين و البته مظلوم ترين مكان هاي كوهپيمايي مردم زنجان است. هر هفته هزاران كوهنورد و طبيعت گرد و كوهپيما به آغوش هميشه باز اين كوه دوست داشتني مي روند و از طبيعت زيباي آن لذت مي برند. ما انسان ها اما هميشه به جاي قدرداني و قدردهي به مادر طبيعت در صدد تخريب آن برآمده ايم. همين كوه سمبله هرسال در چند روز مشخص محل رزمايش جنگي مي شود و سينه اش از گلوله و خمپاره گلگون مي شود. اين روز ها هم شاهد تجاري شدن محوطه ورودي آن هستيم به طوري كه مسير هميشگي تردد كوهنوردان با زنجير و نرده بسته و به يك منطقه تجاري تبديل شده است به طوري كه كوهنوردان مجبور هستند براي رسيدن به پاي اين كوه كمي ديواره نوردي! دره نوردي و بي شك در زمستان به صعود آبشار يخي هم بپردازند.!ا
از هيات كوهنوردي هم به خاطر همكاري هميشگي اش! در امر حمايت از محيط زيست و زدن دست رد به سينه فعالان نجات سمبله تشكر مي كنيم! اين حركت شاخص هيات زنجان هم در ادامه فعاليت هاي قبليش بود زماني كه تلاش كرديم نيم خطي از زبان ايشان در دفاع از سمبله اي كه زير رگبار مسلسل و بمب بود بشنويم و كما في السابق در حسرت آن بمرديم.ا
اواخر سال 89 كه به فكر تشكيل يك گروه كوهنوردي فعال و همه گير در زنجان افتاديم، گرفتن نمايندگي انجمن زنجان پيشنهادي بود كه يكي از دوستان روي ميز پيشنهادها گذاشت. پيشنهادي كه بعدها با توجه به ضعف گزينه هاي ديگر مقبول افتاد و از اوايل سال 90 جمعي كه تشكيل داديم رسما نمايندگي انجمن كوهنوردان ايران در زنجان شد. دوندگي هاي بي حساب فرشاد اسماعيل زاده ، معبود توحيدي نژاد و من و زدن قيد زندگي شروع و استمرار خوبي را رقم زد. در يك سال و اندي گذشته از عمر اين جمع كوهنوردي شاهد تنگ نظري ها و سنگ اندازي هاي بسياري از سوي برخي از كوهنوردان شهر بوديم. وانفسايي بود براي خودش! جرممان فعاليت خوب و شناخته شدن بيش از پيش هر روزه اش بود و عكس العملمان دراز كردن دست دوستي به سوي هر آنكه با ما بد بود.
هيات كوهنوردي كه طبق معمول با هر جمع كوهنوردي اي كه مستقل از او عمل كند راديكال برخورد مي كند با ما نيز همان كرد هنوز پس از يك سال و نيم فعاليتي كه بي شك در تاريخ اين شهر و استان بي سابقه بود هيات كوهنوردي زنجان اين تشكل كوهنوردي را به رسميت نمي شناسد. متاسفانه انجمن كوهنوردان ايران نيز هيچگاه به ما به چشم يك فرزند، فرزندي كه در سالهاي اول زندگيش نياز به مراقبت و توجه دارد نگاه نكرد. سرش به كار خودش گرم بود و ما هرچه كرديم با اتكا به نيروي جواني بود و همفكري همه دوستان.
امروز اما تحقير اين جمع جوان به اوج خود رسيده است. فدراسيون كوهنوردي يك كشور كه گويا قرار است گرداننده اصلي كوهنوردي مملكت باشد و با همه اقشار آن پدرانه برخورد كند نماينده اش را بازخواست مي كند كه چرا در جمعي حضور يافته كه نام «انجمن» را يدك مي كشد. هيات كوهنوردي يك شهر با جوانان فعال و احتمالا! آينده دارش چنان برخورد مي كند كه تو گويي بزهكاران در رفته از زندان هستند و اگر از زير يوغشان خارج شده ايم بايستي با تحريم فلجمان كنند.
اما ما هميشه بر اين نكته ثابت قدم بوده ايم كه نان بازو مي خوريم منت ارباب نمي كشيم. ما اگر به اين ذلت ها تن داده بوديم امروز مثل خيلي ها به خيلي جاها! مي رسيديم. در زندگي چيزهايي مهم تر از افتخارات پوشالي و زودگذر وجود دارد كه تا لحظه مرگ با انسان مي ماند.
در آخر به همه همشهرياني كه انجمن زنجان را مي شناسد، آنها برايش كف زده اند و آنها كه به سويش سنگ انداخته اند و ديگر كوهنوردان كشور كه از دور نگاهي بر اين جمع نوپا و جوان كوهنوردي زنجان دارند عرض مي كنم اين بوته نرم اكنون به درختي تنومند تبديل شده و در مقابل باد و بارانش گزندي نخواهد بود. تو بگذار تنگ نظر تلاشش را بكند انتهاي راه ما به خورشيد است.

-اونو یکی رو چرا بدتر زدي؟
-اون فرار كرده بود تازه گرفتيمش!
سرپرست اين برنامه «بابك عسگري نژاد» و با بازديد از «غار گلجوك» و سنگنوردي در نماي غربي آن همراه بود.

در ادامه تصاوير بيشتري از متن و حاشيه اين برنامه ببينيد.
براي دانستن بيشتر در مورد «گلجوك» روي همين نام در نوار ابزار سمت چپ وبلاگ كليك كنيد.
عكس و آهنگ زير تقديم به همه مراغه اي هاي عزيز...

-عكس: حاشيه سوفوچايي در حومه مراغه
-آهنگ: "ماراغا" باصداي نويد مثمر
از فروشگاه اينترنتي لوازم كوهنوردي نانگاپاربات كه كار بچه هاي همين شهره ديدن كنيد:
گاوازنگ به خاطر وجود اين سد كوچك و زيبا، آلاچيق هاي پاي كوهش، مشرف بودن به كوه هاي چيله خانا و سمبله همواره و بخصوص در روزهاي تعطيل مورد استقبال كوهنوردان و طبيعت دوستان قرار مي گيرد.

سد گاوازنگ از بالاي زومه داغ
عكس از مرتضي نقديان
درجریان صعودی که زمستان گذشته به دماوند داشتیم در وبلاگ گذاشتم. محمد ژاله رفعتی صعود سخت خود را به خواهرش که آن روزها در بیمارستان بستری بود تقدیم کرد .
آن لحظه که این پرچم روی قله باز شد، وقتي گفت اگر در اين لحظه اينجا ايستاده ام فقط و فقط به خاطر اوست... ديگر کسی را یارای کنترل اشکهایش نبود.
امروز «رویا باجی» با بالهای کوچکش از میان ما پر زد.
![]() |
کوله سنگین، سردی هوا، طولانی بودن طول ها و منتظر شدن های طولانی برای صعود نفرات قبلی خستگی مفرطی برایم به ارمغان آورده است. کرده سه نفره ما طول ها را یکی پس از دیگری به اتمام می رساند. در راه یک طول را برای تیم تهران ثابت می گذارم تا سریعتر بالا بیایند. ساعت حدود 4 و نیم است که به ابتدای ریزشی ها می رسیم. سر خم می کنم و سرطناب تیم تهران را 2 طول پایین تر می بینم. راهنمایی شان می کنم و می گویم به دلیل سرما بیش از این نمی توانیم منتظرشان بمانیم. عبور از کلاهک آخر امضای کاملی شد بر خستگی کل مسیر و من عنان گسیخته و زوار در رفته می نشینم تا فرشاد را برای 2 طول آخر حمایت کنم. به خود می آیم و می بینم دیواره در حال اتمام است و من حتی اطرافم را نگاه نکرده ام. بغضم می گیرد از اینکه همه تلاش ها به نقطه ای ختم شده که اکنون در آن نقطه هستم. آری من در حال اتمام صعود دیواره علم کوه بودم. آرزویی که سالها برایم دست نیافتنی بود و آرزویی که برای تحققش بسیار تلاش کرده بودم. در نقطه ای قرار داشتم که برای رسیدن به آن از خیلی چیزها گذشته بودم. فرشاد همینطور بالا و بالاتر می رفت و اشک سرازیر من زیر شلاق های باد سرد گم می شود. سر می چرخانم تخت سلیمان که گویا از دیگر قله های منطقه با من دوست تر است ناباورانه نگاهم می کند انگار می گوید : سن هارا! اورا هارا؟ سیاه کمان را نگاه می کنم چالون، سیاه سنگ همگی با حالتی متعجب به من نگاه می کنند. سر به زیر می اندازم و افکارم را روی زخم دستهایم متمرکز می کنم شاید این درد ها التیامم دهد. آوایی در میان موسیقی جاز باد در می پیچد: «حمااااااااااااایت آزااااااااااااد!»
![]() |
بيست و هشتم مهرماه 1387 - زماني بود كه هيات كوهنوردي زنجان طي فراخواني از آقايان و بانوان علاقه مند به هيماليا دعوت كرد تا در اردو هاي انتخابي اين هيات شركت كنند.
دروازه هيماليا به روي عموم كوهنوردان شهر باز شده بود و خيل علاقمندان با انگيزه هاي مختلف به سوي اين اردوها به راه افتادند. اردوهاي آقايان و بانوان همزمان و مستمر پي گرفته شد. 8 ماه بعد تيم منتخب مردان براي صعود قله اي 7000 متري راهي چين شد. و تيم بانوان خوشحال از به ثمر نشستن اردوهاي آقايان به اعزام خود نيز اميدوار شد.
چند ماه تعطيلي، پيگيري چند اردو به همت دلسوزان اين تيم و باز هم تعطيلي. اردوهاي ديگري براي آقايان آغاز شد اين بار 8000 متر، تيم آقايان در جشن دومين صعود خود بود ولي بانوان همچنان منتظر.
چند ماه پيش اما اين اردوها براي سومين بار از پي گرفته شد، نفرات قديمي كه سه سال اردو ديده اند با همراهي چند نفرِ جديد همچنان در اردوها شركت مي كنند بالاخره 6 نفر تا پايان ايستاده اند.
هفته گذشته يكي از اردوهاي پاياني تيم منتخب هيماليانوردي بانوان در علم كوه برگزار شد. به سفارش ناظر فدارسيون در اردوي قبل (سبلان 19و20 ارديبهشت) اين اردو با محوريت آموزش و تمرين كار فني برپا شده بود.
به نظر مي رسد اين بار قضيه جديست، قرارداد بسته شده، تيم به آمادگي لازم رسيده، مشكلات مالي حل شده اند، گيرهاي حراستي در حال رفع هستند اما هنوز فدراسيون جواب نداده! با گذشت بيش از يك ماه از ارائه گزارش ناظر به فدراسيون هنوز پاسخي از فدراسيون و شوراي برون مرزي به هيات زنجان اعلام نشده است. با وجود گذر از چنين مشكلات جان فرساي 4 ساله و حل آنها اين بار اين بلاتكليفي از سوي فدراسيون اين تيم را آزار مي دهد.
اميدوارم مسئولين فدارسيون با حمايت خود از اين تيم به مشكلات اين تيم خاتمه دهد. اميدوارم روز بيستم تيرماه روزي باشد كه هر 6 نفر باقي مانده در اردوها براي يك شروع بزرگ به لنين سفر كنند. و با موفقيت خود شاكر محبت هايي باشند كه در اين 4 سال در حق آنها شد. كمك هاي فراموش نشدني اي از حسن نجاريان، مهناز مقدم، و همه آنها كه با عشق كار كردند و اين تيم را به جايي كه امروز ايستاده است رساندندو اگر چه امروز فرصت بودن در كنار اين تيم را ندارند ولي تيم بانوان هيچگاه تلاش هاي اين عزيزان براي شكل گيري و هميشه روي سكو بودن آن را فراموش نخواهد كرد.

در ادامه مطلب تصاويري ببينيد از اردوي ماقبل آخر اين تيم كه طي چهار روز با هدف آموزش و نهايتا با صعود قله در روز آخر برگزار شد.
یکی از قسمت های خوب اين برنامه اجرای موسیقی ترکی "سولدوز هاوالاری" بود که به همت مجریان آذربایجانی برنامه خرپاپ برای کوهنویسان اجرا شده است. قطعه ای که در تپه حسنلوی شهر سولدوز (که چند دهه ايست "نقده" گفته می شود) آهنگی بود به نام "آیریلیق" (در ترکی به معنای جدایی) که همنوردان مرحوم اوراز می گویند یکی از آهنگ های مورد علاقه وی بوده و همیشه در برنامه های اکسپدیشن تیم ملی این آهنگ و دیگر آهنگ های بومی شهر خود را با ساز خود "یاللی" اجرا می کرده است. هرچند از ماه ها قبل از برگزاری برنامه به مجریان آذربایجانی برنامه و شهرهای ترک نشین استان آذربایجان غربی کم لطفی شد و کل برنامه به نام کردستان رقم خورد ولی اجرای همین قطعه زیبای بومی در شهر سولدوز به نوبه خود بسیار زیبا بوده و شرکت کنندگان در این برنامه مفتخر بودند در مهد تمدن ایران ونگین همیشه سر سبز آزربایجان یعنی دشت سولدوز این موسیقی را از نزدیک بشنوند.

یک "آشیق" در چمنزارهای سولدوز (نقده)
آشیق به کسی گفته می شود که با ساز «قوپوز» آهنگ های فولکلور بومی می نوازد
-از آنجایی که در چند برنامه گذشته صعودی انجام نشده مصرم کلمه صعود برای این برنامه استفاده نشود.
-هرچند این برنامه را کوهنوردان استان آذربایجان غربی برگزار کردند و مهم نیست که اهل کدام شهر بوده اند زبانشان چه بوده ولی بهتر بود در کنار تبلیغات شدید و اصرار بر نام کردستان! نامی هم از برگزار کنندگان و شهرهای ترک زبانی که میزبانی کردند برده میشد.
- شكوه اي بخوانيد از "جواد حاجي زاده" كه او نيز از ميزبانان اين برنامه بود و با همكاري ديگر دوستان براي اين برنامه زحمات زيادي كشيد:
در جریان هفتمین صعود قلم و از ماه ها قبل عده ای به زور قصد داشتند نام استان آزربایجان غربی را کردستان خطاب کنند
1)آیا ترویج این افکار در اساس نامه صعود قلم نوشته شده اند؟
2)اینجا استان آزربایجان غربی و یکی از شهر هایی که افتخار داشت میزبان کوتاه مدت دوستان شود نقده با اکثریت آزربایجانی نشین آیا این خطاب برای نقده موجب پایمال شدن حقوق اقوام سولدوز نیست؟
بهتر نبود مینوشتیم در سرزمینی بودیم که ترک و کرد مثل برادر با هم زندگی میکنند.
3) تو شهرستان نقده محمد اوراز با وجود اینکه مادرش آزربایجانی و پدرش کرد زبان است ولی همه مردم این شهر به او به عنوان پهلوانی نگاه میکنند که یک ایرانیست و او اوراز شد به خاطر اینکه پرچم ایران بر دست جاودانه شد و نه به خاطر اینکه سرباز قومیت ها باشد.
4) آیازمانی که اکثر جمعیت ایران ترک زبان هستند باید آن را تركستان خطاب کنیم ؟
5) آیا وقتي حاشيه خلیج فارس عرب نشین است باید آن را خلیج عرب خطاب کنیم؟
متن كامل در وبلاگ كوهستان حقيقت