نگاهی به اولین صعود زمستانی K2

کار بزرگ نپالی‌ها اگرچه عظیم و در خور ستایش است مخصوصاً با جنبه‌های حاشیه‌ای آن که تقریباً مورد توجه همه هم قرار گرفت (یعنی فریاد بلند شرپاها بر تحقیر و تبعیض صدساله برعلیه‌شان).

 اما در بکارگیری تعابیری چون "بزرگترین چالش قرن بشر" و جملاتی از این دست حضور اغراق را حس می‌کنم. چالش بزرگ قرن برای بشریت شاید عبور از کهکشان باشد! حتی در حوزه کوهنوردی هم می‌توان سبک و سیاق پیشروان کوهنوردان جهان را در جاهای دیگری جست.

 صعود زمستانه کی دو مهم بود از آن منظر که نقطه پایانی بود بر پروژه دیرمانده بشر از گذشته. پروژه‌ای که در دوره تقدم اعداد بزرگ بر کیفیت‌های بزرگ در مغز انسان جوانه زده بود و حالا با چند ده‌سال تاخیر به پایان رسید. پروژه‌ای که متاثر از رقابت کشورها برای انجام یک ماجراجویی بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم بود و با مقاصد ملی‌گرایانه تبلیغ می‌شد.

 حقیقت این است که توجه به قللِ صرفا بلند در دنیای نوین کوهنوردی از مرکز توجه به حاشیه رفته و نگاه آن‌را به صعودهای با کیفیت‌تر بدون در اولویت قرار دادن ارتفاع قله معطوف کرده است. میدانم که این دقیقا بر عکس آن چیزیست که بر جو و ذائقه جامعه کوهنوردی ایران حاکم است این را می‌توان ازتعداد فالوررهای ایرانی فاتحان هشت‌هزاری‌ها در مقایسه بادیگر کوهنوردان صعودهای فنی جهان‌و پای ثابت جشنواره‌ها دید، که شاید بتوان  آن را از اثرات مدیریت دولتی کوهنوردی دانست (که همین موضوع هم در جهان نادر و کمیاب است و کمتر کشوری برای کوهنوردی‌اش فدراسیونی مثل ورزش‌های دیگر بوجود آورده و آن را مدیریت می‌کند.)

 وقتی بجای کلاب‌ها و انجمن‌ها مدیریت دولتی بر فعالیتی چون کوهنوردی سیاست‌گذاری می‌کند نتیجه‌اش رسوخ سیاست‌های کلان حاکمیت سیاسی آن کشور بر بند‌بند اندیشه کوهنوردان آن کشور خواهد شد. هم‌این‌گونه است که کج‌رفتاری‌های حاکمان سیاسی ایران در تزویر و فساد (که این‌روزها بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌آید) را می‌توان در جامعه کوهنوردی این کشور هم دید.

پی‌نوشت:
من تجربه و سواد بالایی در این رشته ندارم اما در حد دانسته‌هایم می‌توانم بفهمم که چنین صعودی چقدر می‌تواند دشوار باشد و علی‌رغم موضوع صحبتم سعی کردم حتی اندکی از عظمت این صعود نکاهم. در نهایت این صعود بزرگ و این تلاش تیمی عظیم شرپاهای قدرتمند نپالی و شرکت سون‌سامیت شایسته تحسین و تبریک است (هرچند نزدیک تر به آنچه در جهان شاهد بودیم و نه به اندازه اغراق ایرانی‌ها) و امیدوارم نگاه به روز تر به کوهنوردی در جهان زودتر از آنچه پیش‌بینی می‌شود بین کوهنوردان ایرانی پذیرفته شود.

بلندترین قله رشته کوه هندو راج

رشته‌کوه Hindu Raj در کشور پاکستان و بین دو رشته‌کوه قره‌قروم و هندوکش قرار دارد. این رشته‌کوه بخاطر قله‌های حدود ۷۰۰۰ متر و کمتر از آن‌، که اغلب صعود نشده و احاطه‌شده با دیواره‌ها و یخچال‌های بلندند معروف است.

 

بلند ترین قله آن Koyo zom با ۶۸۷۲ متر ارتفاع در ورودی دره یاسینِ گیلگیت بالتیستان قد برافراشته است

 

اولین صعود آن از رخ شرقی و در سال 1968 توسط اکسپدیشن اتریشی تحت سرپرستی Albert Stamm رقم خورد.
سال 1974 کوهنوردان انگلیسی آن را تکرار کردند.

 

رخ غربی اما صعود نشده باقی مانده بود

 


Tom Livingstone و  Ally Swinton انگلیسی پاییز گذشته توانستند رخ صعود نشده غربی این قله را با موفقیت صعود کنند

 


ارتفاع ۶۰۰۰ متری مسیر Great Game در رخ غربی Koyo Zom

 


در حال گشایش مسیر Great Game در ارتفاع ۶۲۰۰ متری رخ غربی این کوه

 

 


Swinton پس از سقوطی ۲۰ متری در حوالی ارتفاع ۵۹۰۰ متر

 

 


دومین قله بلند این رشته‌کوه هم Thui zom 1 با  ۶۶۶۱ متر ارتفاع است. 

 

 

گزارش کامل Tom Livingstone و تصاویری بیشتر از این صعود (اینجا کلیک کنید)

پیک وایزر این کوه

مستقیم یا زیگزاگ؟

مستقیم یا زیگزاگ؟

یکی از شبهاتی که هنگام کوهپیمایی در شیب‌ها بوجود می‌آید، انتخاب این است که بالاخره کدام بهتر خواهد بود: بالا رفتن از خط مستقیم، یا صعود با شیوه زیگزاگ  ، چرخش‌هایی با زاویه باز یا چرخش‌هایی پی در پی با زاویه تند؟

به طور غریزی ، ما به تناسب شیب و توان بدنی خود ، یک روش را انتخاب می‌کنیم.
اما بیایید توضیحی علمی برای آن انتخاب بیابیم.
تصور کنید که در ابتدای شیب هستیم و در هر گام 30 سانتی متر صعود می کنیم.

اگر 70 کیلو وزن داشته باشیم و کوله پشتی‌ای 10 کیلویی حمل کنیم ، هر گام ما برابر است با کل وزن ما ضربدر گرانش و ضربدر ارتفاع   (در واحد متر):


            (70+10) x 9.8 x 0.3 = 235.2 


ژول انرژی برای هرگام مصرف می‌شود

در سوی دیگر ، اگر با زیگزاگ صعود کنیم ، اگرچه تعداد گام‌های ما قدری بیشتر است ، اما ارتفاع کمتری هم صعود می‌کنیم. اگر ارتفاع صعود شده در هرگام را ۱۵ سانتیمتر در نظر بگیریم ، بنابراین خواهد بود:

 

           (70+10) x 9.8 x 0.15 = 117.6 

 

ژول انرژی برای هرگام مصرف می‌شود.

این بدان معناست که بالا رفتن به روش مستقیم در هرگام دوبرابر انرژی مصرف می‌کند.

به بیان ساده‌تر، اگر مشخصا پاهای بسیار قوی‌ای داریم، روش مستقیم بهتر خواهد بود،  اما اگر استقامت بیشتری نسبت به قدرت داریم ، انتخاب صعود با استفاده از زیگزا‌گ‌ها سودمند خواهد بود ، زیرا اگرچه قدم های بیشتری را بر می داریم و مسافت بیشتری را طی می کنیم اما هر یک از این قدم ها به کار کمتری نیاز دارند و صعود ساده‌تر خواهد شد.

 

 

ن

 

 

 

 

 

 

پانوشت:

اینکه در نهایت مقدار انرژی مصرفی در هر دو روش صعود مستقیم یا زیگزاگی برابرند درسته اما تفاوت در روش قدرتی یا استقامتی است.

درست مثل تفاوت ۵ بار لیفت کردن وزنه ۱۰۰ کیلویی با ۱۰ بار لیفت کردن وزنه ۵۰ کیلویی، که اولی حرکتی قدرتی‌ست و دومی استقامتی

بسته به اینکه مسیر مورد نظر (به لحاظ شیب و مسافت) برای این شخص، قدرتی به حساب میاد یا استقامتی شخص باید تصمیم بگیره زیگزاگ بره یا مستقیم

شما اگر کوهنوردی با آمادگی نسبتا بالا و عضلات پایی قوی هستید می‌توانید مسیرهای زیادی را بدون زیگزاگ کردن و مستقیم صعود کنید که در نهایت در زمان صرفه‌جویی کنید.
هرچه آمادگی عضلانی پایین تر باشد صعود زیگزاگی اولویت بیشتری خواهد داشت.

معرفی قله Bublimotin یا Lady Finger

 قله Bublimotin یا Lady Finger با ارتفاع 6000 متر در دره هونزا و منطقه گیلگیت پاکستان قرار دارد.


 


سال 1361 کوهنورد فرانسوی Patrick Cordier برای اولین بار صعودش کرد.
این برج زیبا در کنار قله Ultar II (7388 متر) قرار گرفته است.
بیس کمپ مشترک این دو کوه در ارتفاع 4500 متری واقع شده است.
سال 1375 سرپرست تیم ژاپنی پس از صعود قله Ultar II بیمار شد و جان باخت.

 


یک افسانه محلی  در مورد این کوه:

روزی قیصر (شاهزاده افسانه ای بالتیستان) به او Hunza می آید و در آنجا با شاهزاده ای به نام با Bobly ازدواج می‌کند. در این هنگام به او خبر داده می‌شود که همسر اولش بالتیستان توسط دیو دزدیده شده او بابلی را به بالای این کوه برده و یک قرقاول به همراه کیسه‌ای گندم به او می‌دهد او از عروس جوانش میخواهد همینجا منتظرش بنشیند و هر سال فقط یک دانه گندم را به قرقاول بدهد وقتی کیسه خالی شد او باز خواهد گشت و هنوز بابلی بالای این کوه زیبا منتظر بازگشت قیصر است.

این قله بیش از نام محلی اش به نام Lady Finger یعنی بامیه شناخته می شود.

آنسوی علم کوه

"محمد علی" بوکسور افسانه ای می گوید من چیز ویژه ای در بوکس ندیده ام، بوکس راهیست تا من خود درونم را با آن به دنیا نشان دهم.

برای کسی که با روح کوهنوردی آشنا نیست دیدن انسان هایی که در نقاط صعب الحیات دنیا، کاری را که خود فی نفسه کاری سخت است را انجام می دهند عجیب و غیرقابل درک است. بالارفتن از سرسخت ترین کوه ها و سنگ ها در نقاطی که امکانات آسایش و حیات نزدیک به صفر است و حتی زنده ماندن نیز امری  طاقت فرساست چه منطقی می تواند داشته باشد؟ شاید خود ما کوهنوردان نیز منطق قابل دفاعی برای آن نداریم و تنها به این دلیل که بیشتر با این موضوع در ارتباط بوده ایم از این کار عجیب، کمتر تعجب می کنیم.

براستی انسانی که با کشش عجیب راحت طلبی مبارزه می کند و خود را در وادی امواج سهمگین مکاشفه رها می سازد به دنبال چیست؟
بس هویداست، نیرویی که او را به حرکت وا می‌دارد صرفاً میل به بالا رفتن از صخره ها و کوه ها نیست، بی‌شک او سخنی دارد که این عرصه را برای گفتن آن سخن، مناسب تر دیده است.

یخچال غربی علم کوه برای من مثل حیاط پشتی خانه مادربزرگ بود که می شد از پنجره اتاق مجاور به آن سرک کشید، دزدکی نگاهش کرد، زوایای پنهانِ کنجکاوی برانگیزش را پایید... اما نمی شد پا بر روی موزاییک های آن گذاشت و در آن بازی کرد.

۶ سال از زمانی که برای اولین بار با دقت نگاهش کردم می گذرد، داشتم برای سپری کردن شبی سرد روی طاقچه قمقمه آماده میشدم، در جستجوی زیبایی های غروب در افق غربی به یخچالی خیره شده بودم که به سمت دوهزار سرازیر می شد، بافت سنگ مورن های آن با علم چال فرق داشت و دست نخوردگی کنجکاوی برانگیزش همچو یک قلعه تاریخی فراموش شده مسحور کننده بود. بعدها چند بار دیگر از روی طاقچه قمقمه نگاهش کردم و هربار سکوت وهمناکش مرا در برگرفت. 

موضوع خاص دیگری در مورد منطقه غربی علم کوه نبود تا اینکه یک روز ناگهان فرشاد از شیب شانه کوه بالا آمد و مهمان کمپ ما در علم چال شد. از «همانجا» می آمد و می شد در حرفهایش زیبایی خاص «آنجا» را تصور کرد. تنها چیزی که ذهنم را به خودش مشغول می کرد این بود که چطور ممکن است این همه راه بیایی و به علم چال برسی بعد لازم باشد یک شیب دیگر را پایین و بالا کنی و بی همرهی جامعه علم چالی و بدون شنیدن صدای کرده کناری روی مسیر مجاور، بروی و روی دیواره ای فعالیت کنی که واژه دور افتاده برایش کم است، این حتما باید کار دشواری باشد!

اینها همه در مورد ذات و نفس یخچال و دیواره غربی بود تمام این فکرها در مورد دشواری و دور از دسترس بودن، قائم به ذات این منطقه بود و فکر اینکه بشود در زمستان به آنجا رسید و دیواره اش را لمس کرد یعنی سختی های زمستان را به سختی های خاص این منطقه اضافه کرد حتی خارج از حوزه تخیل من بود، اعتراف می کنم تا روزی که فرشاد به من زنگ زد و در مورد برنامه اش گفت من حتی در مورد برنامه ای زمستانی که بشود در این منطقه اجرا کرد تخیل هم نکرده بودم، غریزه ماجراجوی من بی هیچ فکر و حاشیه اضافه ای فریاد طلب سر داده بود در واقع برنامه آنقدر نو چالش برانگیز و پرمعما بود که حتی برای منی که تصمیم کناره گیری حداقل یکساله از اجرای برنامه زمستانه بزرگ را داشتم تردیدی برای "کمی فکر بیشتر" باقی نگذاشت. 

با اندکی عذاب وجدان و این فکر که "با صرف وقت بیشتر برای کارهایی که درگیرشان هستم این یک هفته ده روز را جبران می کنم" آماده رفتن به سوی بی سویی شدم که می توانست برنامه ای جدید با تجربیاتی نو را برایم رقم بزند.

سهولت این برنامه برای من، نسبت به برنامه های دیگری که رفته بودم این بود که بخش بزرگ و مهمی از آن که همانا ایده پردازی و برنامه ریزی های تدارکاتی و فنی آن بود قبلا انجام شده بود، من به عنوان میهمان در برنامه ای شرکت می کردم که قبلا بسیاری از زحمات آن کشیده شده بود و من قرار بود آنقدری که در توان دارم و از من برمی آید تیم را همراهی کنم. 

فرشاد از مسیر طاقت فرسای دسترسی به کمپ می گفت، از کار پیچیده رسیدن از کمپ تا پای دیواره، از مسیر "سفر به دیگر سو" که دو سال پیش خودش روی برج تورنادو (که خود نامش را برگزیده و) گشایش کرده بود، از شکاف هایش، از دو رول و یک میخی که در تمام آن وجود دارد، از سرمای ویژه منطقه، از تمام اینها می گفت و ولع مرا بیشتر می کرد.

در بخش دوم این مطلب از حس ها و تجربیاتم در خلال برنامه خواهم نوشت.

 

 

 

لانگوتای برفی

قله لانگوتای برفی (Languta-e-Barfi) با ارتفاع 7000 یا 7017 متر از قلل صعود نشده هندوکش است. این قله در نقشه های دوره شوروی 7000 متر ثبت شده است. دو بار توسط تیمی از لهستان و از سمت شمالی مورد تلاش قرار گرفته است.

 


مسیری که روی تصویر مشخص شده روی رخ جنوبی این قله است. مسیری که توسط Pat Deavoll کوهنورد نیوزیلندی در سال 2014 طراحی شد اما ناکام ماند و به قله نرسید.

از دیگر موفقیت های خوب Pat Deavoll گشایش این مسیر روی رخ غربی قله واسوکی پاربات (Vasuki Parbat)  با ارتفاع 6792 متر در سال 2010 می باشد. این اولین صعود این قله از جبهه غربی بود.

 

 

 

Pat Deavoll

 

 

در تصویر زیر قلل مهم منطقه که لانگوتای برفی را احاصه کرده اند را می بینید:

 

این قله در مرز دو کشور افغانستان و پاکستان قرار گرفته است

 

بیس کمپ پیشرفته لانگوتای برفی

 

فراسوی زیبایی - مقدمه

مجموعه قره قروم غیر از قله های معروف و نامهای آشنایی چون کی2، گاشربروم ها و بالتیستان، قلل کمتر شناخته شده و صعود نشده سترگی نیز دارد. 

به خصوص توده دره کی6 که مجموعه بی نظیری از قلل بالای 5000، 6000 و گاه حتی 7000 متر دارد که بسیاری از آنها نه تنها تاکنون از دسترس بشر دور مانده اند، بلکه بسیاری از آنها حتی نام ندارند و با عددی مختصاتی روی نقشه به آنها اشاره  می‌شود. 

اینجا همانجاییست که هنوز روح کوهنوردی در آن باقیست، مگر نه اینست که هر کوهنوردی میلی به شناخت ناشناخته ها و درک آنها در خود دیده و بعد دل از شهر شسته و پای در آستان قله ها گذاشته است؟ 

در روزگاری که شهر و مظاهر آن با زور بیزنس، حتی به بالای قلل مرتفع راه یافته اند، توده قره قروم با سری بلند آنجا دور تر از دورها ایستاده و آوایی مرموز را در تن و روح هر عاشقی زمزمه می کند. 

 «لینک‌سار» با ارتفاع 7041 متر  یکی از (هنوز) صعود نشده های قره قروم است. این قله در مجموعهٔ ماشربروم و دره چاراکوزا قرار گرفته و دو مسیر برای صعود آن وجود دارد. 

 

 

هر دوی این مسیرها از سمت دره هوشی کی7 و یخچال Kaberi (کبیر) دره کندوس هستند. 

غول کی7 با ارتفاع 6934 متر با یخچال هایی عظیم و دیوارهایی سربه فلک کشیده و نیز کی6 با 7282 متر همسایه های شمالی آن هستند. 

در رخ غربی لینک سار یخچال چاراکوزاست که به سمت شمال‌غرب و تا رودخانه دره هوشی کشیده شده است. 
و در شرق یخچال کبیر  که تا جنوب امتداد می یابد. 

در خلال اکسپدیشن سال  1964 که یک تیم آلمانی در تلاش بود به جبهه غربی و صعود نشده کی6 دست یابد در واقع اولین بار بود که کوهنوردان غربی به خلیج غربی یخچال کبیر در پایین دست قله لینک سار پای می گذاشتند. 

آنها قله 7040 متری را Berliner (برلینی) نامیدند هرچند بعدها این قله با نام لینک سار شناخته شد. 

در سال 1979 اکسپدیشن ژاپنی اولین و تنها تلاش روی لینک سار بین سال‌های 1974 تا 1979  یعنی درست اندکی بعد از بازگشایی دروازه های ورود به قره قروم را ترتیب داد. 

در ژوئیه 1979 (اواخر بهار 1357) تیم ژاپنی Kihuo Goto بیس کمپ خود را روی یخچال کندوس و سپس چهار کمپ خود را روی یخچال لینک سار و آوار بهمن جبهه شرقی آن برپا کردند. 

پس از لمس ارتفاع 6100 متری روی فیس منتهی به قله، تیم متوجه خطرات فوق العاده مسیر شده و تسلیم شد.

تابستان 2015 Andy Houseman و John Griffith تلاشی روی لینک سار انجام دادند که به قله نینجامید. 
 
اگرچه آنها روز 18 آگوست به  قله فرعی لینک سار با ارتفاع 6938 متر که  خود کاری بزرگی بود دست یافتند. 

 

 

قله اصلی لینک سار هنوز دور از دستان بشر باقی مانده است. 

 

 

منظره لینک سار و قلل اطراف از روی یخچال کی6
A حسین پیک (Hassin peak) با ارتفاع تقریبی 6300 متر که در سال 2011 از جبهه ای که در این عکس قابل مشاهده نیست توسط Kyle Dempster و همطنابش Hayden Kennedy صعود شد
B: قله کی7 به ارتفاع 6934 متر
C : قله لینک سار غربی با ارتفاع 6938 متر که در سال 2015 توسط John Griffith و Andy ahousman  صعود شد
D: قله صعود نشده لینک سار با ارتفاع 7041 متر و رخ جنوبی اش آن که در تصویر مشخص است
قله کی6 در سمت چپ که به طور کامل در تصویر مشخص نیست.

 

در ادامه و در یک رشته پست، باهم جزئیات اکسپدیشن 2015 توسط Andy Houseman و John Griffith  را خواهیم خواند.

 


مطالب این پست تالیفی از چند منبع مختلف (ویکی پدیای آلمانی و مجله کلایمبینگ به طور مشخص و چند منبع دیگر برای اطلاعات جزئی تر) و اطلاعاتیست که از کوهنوردان تلاش کرده رویا این قلل دریافت کرده ام.

عکس ها متعلق به مجله Clmbing می باشد.

چه میزان غذا کافیست؟

 

 

 

یکی از روش‌های مفید هنگام فعالیت با شدت زیاد در ارتفاعات بالای 5500 متر، و برای هر سطح از شدت فعالیت در ارتفاعات بالای 7000 متر، استفاده هدفمند کربوهیدرات ها است. 
 اگر تصمیم گرفتید این روش را انتخاب کنید در نظر داشته باشید که بایستی در مورد قانون یک ژل انرژی زا در هر ساعت انظباط دقیقی را برقرار کنید.

 

 


 صحت اجرای این قانون و نظم را می توان با استفاده از آلارم ساعت مچی و گذاشتن ژل های انرژی زا و آب در جیب لباس تضمین کرد.
 هر وقت که برایتان امکان پذیر بود و هرقدر که می توانید بخورید: مثلا سه ژل انرژی زا در ساعت. بیشتر از سه تا غالبا منجر به بروز استفراغ می شود، بخصوص هنگامی که با شدت بالایی فعالیت می کنید.
 خوراکی های معمولی را نمی توانید جایگزین ژل های انرژی زا کنید. خوراکی هایی مثل شیرینی جات، زیرا آنها شیرینی هستند وشیرینی ها کربوهیدرات ساده دارند وهمین با افت قند خون باعث پایین آمدن توانایی شما می شود.

باتوجه به اینکه استفاده از کربوهیدرات تنها اهرم تاثیر گذاری شما روی متابولیسم بدنی تان در ارتفاع بالاست، توجه داشته باشید که اگر در خوردن کربوهیدرات کافی تنبلی کنید و یا کاملا آن را متوقف کنید بدنتان تخلیه خواهد کرد. توانایی حرکتی خود را از دست خواهید داد، هم هوایی به مشکل خواهد خورد و استقامت تا حد قابل توجهی پایین خواهد آمد، مواردی که یک کوهنورد را در شرایط کاملا خطرناک قرار خواهد داد.

در شرایط ایده آل ما بایستی 70 گرم کربوهیدرات در هر ساعت مصرف کنیم تا جمعا 400 تا 800 کالری ای که در هر ساعت صعود می سوزانیم را جایگزین کرده باشیم.
 این رقم برابر است با حداقل 4 بسته ژل انرژی زا در هر ساعت.! 
کوهنوردی واقعی همیشه با آمارهای ایده آل فاصله دارد.
 دریافت 70 گرم کربوهیدرات در هر ساعت تنها برای ورزشکارانی که در سرتاسر مسیرشان ایستگاه های امداد وجود دارد میسر است. چنین امکانی  برای برای یک کوهنورد وجود ندارد. 
بنابراین نکته ای که باید بیاموزیم این است که حتی دریافت صد کالری در ساعت (یک بسته کامل ژل انرژی زا) هم گاهی میسر نخواهد بود.
در حقیقت، تنها راه حل پیشنهادی فیزیولوژیست ها این است که برای فعالیت های طولانی (بیش از 5 یا 6 ساعت) بایستی حداقل 50 درصد کالری هایی که در یک ساعت سوزانده اید را جایگزین کنید. همین کافیست. 

مسئله قابل توجه دیگر برای کوهنوردان حجم و وزن غذاست. 
باید ببینید دقیقا چه مقدار غذا نیاز دارید تا انرژی کافی برای رفتن به بالای مسیر را به دست بیاورید؟ چه مقدار غذا می توانید حین حرکت بخورید؟ داشتن تجربه کافی و توانایی سازگاری شخص با چربی ذخیره شده در بدنش، می تواند وزن غذا در کوله پشتی اش را تا حد قابل توجهی پایین بیاورد. (استیو در بخش، ضمائم کتابش جدولی برای الگوهای مناسب با فاکتورهایی چون سبکی و خوشمزگی آورده که خواندنش خالی از فایده نیست اما به نظر می آید راه حل قطعی همان است که خود در ادامه می گوید:) تمرین فرصتی برای کسب تجربه است، فرصتی برای پیدا کردن استراتژی غذایی ای که مناسب شرایط و خاص شما باشد.

 

Training for the new alpinism by Steve House and Scott Johnston

ترجمه آیاز 

پایان خوش یک اشتباه

روز هفتم برنامه بود و با یاسر که تازه نفس و استراحت‎کرده بود بالای طول چهارم مشغول بودیم.

هوا خوب بود، خوب که چه عرض کنم به نسبت روزهای پیش بهتر بود باد کمتر شده بود اما هنوز 60-70 کیلومتری سرعت داشت و سرما هم که مزید بر علت. غیر از ما مینا و هومن و مصطفی هم بالای طول یک مشغول انتقال بار و رول کوبی بودند. محمد دیروز کار کرده بود و در کمپ استراحت می کرد و گاهی هم پیامی می فرستاد و صدای خنده مان را بلند می‎کرد.

یک تکه سخت را عبور کردم و چون میانی خوراش خوب نبود توفیق اجباری‎ای شد که سریعتر بالا برسم.

ابتدای پله دوم دیواره کارگاه زدم، یاسر یومار زد و رسید و میانی‎ها را گرفت تا ادامه دهد قبلا تقسیم کار کرده بودیم.

پله دومِ این قسمتِ دیواره، گرده ای دارد که به طول تقریبی 60 متر تا عمودیِ آخرِ دیواره کشیده شده و از باد غربی محصور است همه جور میانی هم میخورد.
یاسر با دو طول به پای عمودی آخر که 110 متر بود رسید و کارگاه زد. شکافی که قبلا مشخص کرده بودم در نقطه شروع دو آبرفتی 2-3 متری داشت و بعد یک طاقچه کوچک، سمت چپش دهلیز پت‎و‎پهنی بود که مسیر تابستان 52 از آنجا می‎گذشت (بعدا فهمیدیم)

شروع به صعود آبرفتی‎ها کردم اولی را ساده و دومی را خیلی سخت صعود کردم صعود طبیعی بود و هرجا لازم بود دستکش سه‎انگشتی را در می‎آوردم و با پنج‎انگشتی نازک گیره می‎گرفتم و رد می‎شدم.

تجربه خوب میانی نزدن در طول‎های پایین‎تر اینجا به ایده‎ای خطرناک تبدیل شده بود و من قانع شده بودم که تا آن طاقچه کوچکِ بالای آبرفتی‎ها یک میانی کافی خواهد بود تا کارگاه را به آنجا منتقل کنیم. همان یک میانی را هم نزدم!

بالای آبرفتیِ دوم اما خبری از طاقچه نبود، یک کف سنگیِ یکپارچه به طول 2 متر با شیب تقریبا 60 درجه و مقداری یخ، منتهی به یک فیس عمودی تا خود آسمان! قبل از این که بررسی دقیق‎تری برای فرار کرده باشم حس بُز آوردن کاملا بر من مستولی شد.

سمت چپ کاملا یخ بود و من برای برنامه امروز منطقه یخی‎ای پیش بینی نکرده بودم پس پیچ یخ هم نداشتیم. سمت راست کف سنگی ادامه پیدا می‎کرد و در واقع در شعاع 5 متری من هیچ میانی‎ای نمی شد کار گذاشت الا پیچ یخ که نداشتیم.
آنقدر مستاصل بودم که با آنکه جواب را می دانستم از یاسر پرسیدم احیانا پیچ یخ برنداشته که گفت "نه اونجا پیچ یخ برای چی؟"

بعد از اینکه به کلی ناامید شدم حساب کردم چقدر طناب دارم و دیدم که تقریبا 8 متر طناب از کارگاه فاصله دارم.

مغزم قفل بود با اینکه کلا آدم خلاقی هستم اما هیچی نمی‎شد از توی این یکی در آورد. 40 دقیقه به همین منوال گذشت هیچ راه دررویی نبود، روزنه بازگشتی هم در کار نبود. خوب فهمیده بودم اشتباهات کوچکی که گاهی انجام می‎دهی و به بدسرانجامی منتهی نمی‎شوند مرا ترغیب به تکرار بیشتر آنها کرده‎اند و حالا یکی از همان اشتباه‎ها به طور بالقوه مرا کشته است.

تمام وقت روی دو گیره کوچک بودم، یک نیشِ کرامپون از هر پا روی گیره بود و سرما هم کم‎کم داشت کار خودش را می‎کرد. خواستم علاج واقعه قبل از وقوع بکنم و در جهتی که بهتر است بپرم که در رفتم و وقتی فیکس شدم فهمیدم که افتاده‎ام.

ابزارهای روی دوشم توی صورتم خورده بود و اولین برخوردم با دیواره روی دست راستم بود. خودم را جمع و جور کردم و دیدم یاسر بالاتر از ابزار حمایت را دو دستی گرفته و من را نگاه می کند. دستم را که خیلی درد می کرد بغل کردم و گفتم "نشکسته، ولی خیلی درد می کنه"

 

 

 

 

عکس اول: در سمت چپ شکاف عریض مسیر تابستان سال 52 و پایین تر روی برف‎ها ما و دو شکاف آبرفتی تیره
عکس دوم: آرنج دست راستی که روز بعد با دو مسکن تا قله همراهی‎ام کرد

ما برای اینکه به قله رسیدیم تشویق شدیم اما این از وظیفه ما نسبت به اشتباهاتی که کردیم و اگر تنها کمی خوش شانس نبودیم نتیجه متفاوت 180 درجه گرفته بودیم کم نمی‎کند.

وضعیت دماوند، تیر 97

چند نکته در مورد دماوند امسال برای عزیزانی که قصد این قله زیبا از مسیر جنوبی را دارند:

1-برف بیشتری به نسبت تیرماه هر سال در منطقه است اما دما به شکل محسوسی بالاست.

2-قرارگاه پلور منظم تر از همیشه به سرویس دهی به کوهنوردان می پردازد که جای تقدیر دارد.

3-قاطرچی های گوسفندسرا اتحاد را کنار گذاشته و در بازاری رقابتی به نفع کوهنوردان قیمت ها را پایین آورده اند.

4-زباله در مسیر بارگاه و قله بیداد می کند، خبری از فعالیت های زیست محیطی نیست، NGO ها غایبند و تنها ارگان دولتی این امر یعنی کمیته حفظ محیط زیست فدراسیون حتی با چند بنر فرمالیته اظهار وجود نکرده است. 

5-بازار ایجاد کمپ های متعدد برای ورود گردشگران خارجی به جای تقویت کمپهای موجود هم داغ است. مسئولان همین کمیته محیط زیست فدراسیون به طور شبانه روزی در حال تلاش برای تسخیر پناهگاه قدیمی جنوبی دماوند  برای شرکت های خصوصی خود هستند و همین باعث پایین آمدن حس مسئولیت پذیری کوهنوردان در قبال حفظ محیط زیست و بیش از پیش آشفته شدن وضعیت منطقه شده است.

6-مسئولین بارگاه سوم مهدی و حاتم دوست داشتنی با صبوری مثال زدنی با هر قشری تعامل و به ایشان سرویس دهی می کنند.

7-هر دو رودخانه اول و دوم مسیر گوسفندسرا تا بارگاه بسیار پر آب و چشم نواز است.

 

در نگاه تصویر

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است!
#اخوان

علم‎کوه پاییزی

در فرصت تعطیلی این هفته به علم‎کوه رفتیم و در چند روزی را فضای فوق‎العاده‎اش به سر بردیم.

 

اخیرا پناهگاه سرچال بیش از پیش مورد استفاده‎ی چوپان‎ها و شکارچیان منطقه قرار می‎گیرد و روشن کردن آتش و جا گذاشتن زباله بیشتر به چشم می‎خورد (هر چند چنین اعمالی گاه از کوهنوردان هم دیده می شود)
کیت برق داخل پناهگاه سرچال هم متاسفانه دستکاری شده بود. هرچند هنوز بدون مشکلی کار می‎کرد اما تلاش شده بود تا در آن باز شود و کلیدی شکسته داخل قفلش باقی مانده بود. سیم برق داری هم آویزان رها شده بود. تصاویر آن را برای آقای محسن صنعتی که زحمت این کیت و باطری خورشیدی را کشیده فرستادم و احتمالا بزودی برای تعمیر آن عزیمت خواهند کرد.

به این نکته توجه داشته باشید که سنسور نوری این کیت به محض تاریک شدن هوا سوئیچ کرده و روشنایی داخل را برقرار می کند بنابراین روشن نبودن لامپها در طول روز دلیلی بر خرابی نیست اما در صورت مشاهده مشکل فنی با شماره تلفنی که روی کیت نصب شده تماس بگیرید.

 

این باطری خورشیدی، دو خروجی برق و روشنایی داخل اتاقِ وسط پناهگاه موهبت بزرگی برای کوهنوردانیست که بخصوص در زمستان ممکن است زمان طولانی ای در آن حبس شوند مراقب آن باشیم و آن را همچون دارایی های عمومی حیاتی کوهنوردی حفظ کنیم.

 

صعود پاییزی به قله قراوول (دوشاخ)

جمعه گذشته در معیت دوستانی از انجمن به دامان قراوول رفتیم و این قله را صعود کردیم.

 

 


 

 قراوول یا دوشاخ در 20 کیلومتری شرق زنجان قرار دارد.

این کوه با ارتفاع 2650 از کوه های محبوب بین کوهنوردان زنجانی‎ست که از مسیرهای روستای زران، کوه های شمالی شهر زنجان (آیی قیه سی) ، یا خانچای طارم پیمایش و صعود می‎شود.

اطلاع تفصیلی در مورد این کوه را اینجا بخوانید

گفتگویی با محمد نظر، اولین صعود کننده دیواره آزادکوه

-"هومن اون میخ نیست؟"

-"کو کجا؟"

-"اوناها زیر اون منقاریه، بالای سبزه"

-"نه بابا میخ کجا بود"

-"آقا میخه ببین!"

-"عه آره میخه، یه طنابچه هم بالاترش هست انگار "

 

ابتدا فکر کردم همان مسیری باشد که اوایل دهه 70 توسط مرحوم عباس جعفری گشایش شده اما وقتی دیوار نوشته بالای دهلیز را دیدم متوجه شدم این مسیر دیگری‌ست. هرچند نوشته رنگ و رو رفته، دو دهه قبل‌تر و سال 52 را آدرس می‌داد اما باور نکردم و گذاشتم به حساب ناخوانا بودن نوشته. طول‌های بالاتر پس از پله دوم در محلی که برج نامیدیم دوباره میخ‌ها را دیدیم که در موازات مسیر ما به صورت سریالی به درون دهلیزی خزیده بود و سر از قله در می‌آورد.

 

 

وقتی می‌شنوم که به یک تماس از سوی کسی که نمی‌شناسد جواب داده و قرار ملاقات گذاشته است تحت تاثیر قرار می‌گیرم. می‌گوید که در پیست اسکی توچال کار می‌کند و می‌تواند پس از اتمام کارش عصر روز جمعه ما را در بام شهر تهران ببیند. ساعتی زودتر به محل مورد نظر می‌رویم و منتظرش می‌شویم. سوال‌های بسیاری در ذهن دارم که هنوز نتوانسته‎ام با ترتیب موردنظرم آن‌ها را کنار هم بچینم و نمی‌دانم چطور آن‌ها را از او بپرسم تا از مدار سخن خارج نشود. تصور صعود این دیواره با ابزار، امکانات و آموزش‌های 43 سال پیش برایم سخت است.

 

از راه می‌رسد و آنسوی میز می‌نشیند چیزی که از همان ابتدا نظر من را به خود جلب می‌کند اینقدر راحت سخن گفتن از کاریست که در زمان خود اتفاقی عجیب به نظر می‌آمده،  برگه سوال‌هایم را به کناری می‌گذارم و فقط گوش می‌دهم:

 

"کوهنوردانی از کلوپ‌های مختلف، بارها برای صعود این دیواره تلاش کرده بودند. آن سالی که ما خیلی به این دیواره فکر می‌کردیم یکی از اعضای تیم کانون کوهنوردان (آقای خلج) از روی این دیواره پرت شد و پایش شکست. سال 48 هم یک تیم ژاپنی رفت و تلاش خوبی کرد اما آن‌ها هم با مجروح برگشتند. همه این‌ها باعث شد مصمم‌تر شویم. تیم ما متشکل از کوهنوردان کانون، گروه فلز مکانیک و گروه سبلان بود و من هم به عنوان مربی فدراسیون همراه شده بودم.

همانجا فضا کمی رقابتی شد و بچه‌های کانون به سرپرستی حسین صادقی زودتر کار خود را شروع کردند. تا ظهر فعالیت کردند و چند طول سخت را همان ابتدای دیواره گشایش کردند اما برگشتند و گفتند قابل صعود نیست. من و مرحوم ناصر گارسچی که از گروه فلز مکانیک بود همطناب بودیم. من سرطناب بودم و گاهی به صعود ته طناب او هم کمک می‌کردم که بالا بیاید. پس از صعود پله اول به دیواره یخی خوردیم و چون وسیله نداشتیم ناچار برگشتیم.

مستقیم رفتیم فدراسیون و از آقای فیضی که آن زمان مسئول انبار فدراسیون بودند پیچ و تبر یخ گرفتیم. رئیس فدراسیون وقت آقای مهندس نوروزی بودند، 2 حلقه طناب وایکینگ و چند میخ دادند و گفتند مسیر را ثابت بکشید تا کوهنوردان دیگری بعد از شما هم بتوانند روی مسیر بروند و تلاش کنند. اما از ما خواسته شد پیچ یخ‎ها را برگردانیم چون به‎هرحال در پایین و بالا شدن دما روی یخ نمی ماند و می‌افتاد. کرامپون‌هایی که گرفتیم فقط پنجه بودند.

هفته بعد عازم منطقه شدیم. این بار بچه‌های کانون نیامدند از جمله آقای خانی که کوهنورد خوبی هم بود. کُرده‌ای که در نظر گرفته بودم شامل من و ناصر گارسچی خدا بیامرز می‌شد هرچند تیم پشتیبان پر تعدادی هم کنار ما بود که یک روز زودتر از ما بالا رفتند و کمپ را برقرار کردند. ما یک روز دیرتر از روستا راه افتادیم. از ما خواسته شد به این دلیل که در تلاش اول تیم کانون هم حضور داشته یکی از اعضای کانون به نام آقای مهدی سلطانی که جوان 18-19 ساله ای بود را وارد کُرده کنیم که قبول کردیم.

ساعت 7 صبح پای دیواره بودیم. روی طناب‌هایی که از تلاش قبل ثابت گذاشته بودیم یومار زدیم و به منطقه یخی رسیدیم. حین صعود تصمیم می‌گرفتیم که میخ‌ها را کجا جا بگذاریم و ثابت‌ها را کجا بکشیم. حدود 30-40 میخ که از اتریش به فدراسیون آمده بودند و چند میخ دست ساز دیگر که مرحوم گارسچی ساخته بود را جا گذاشتیم. میخ‌های ناودانی، برگی و غیره. جاهای سخت من میخ می‌زدم و به ناصر می‌گفتم "این یکی رو بزار بمونه" و روی مسیر باقی می‌ماند.

-آقای نظر من یکی از میخ‌های شما را برای یادگاری برداشتم، یک میخ برگی Cassin

 

آره اون موقع‌ها از این میخ ها زیاد داشتیم تو فدراسیون

هرچند زمان ما میخ هم خیلی کم بود و هم قیمت زیادی داشت. بیشتر میخ‌هایی را که ناصر درست می‌کرد را در تمرین‌ها و کلاس‌هایی که تیم پیشرو در پلخواب و بندیخچال برگزار می‌کرد استفاده می‌کردیم و بعد درمی‌آوردیم.

بیسیم نداشتیم،  طول‌های بالاتر ما صدای بچه‌ها را از پای دیواره می‌شنیدیم اما آن‌ها صدای ما را نمی‌شنیدند و از ما می‌خواستند اگر حالمان خوب است سنگی به سمت چپ خود پرت کنیم و اینطور ارتباط برقرار می‌کردیم.

سرپرست برنامه آقای حسین صادقی بود. نزدیک ظهر بود که برای استراحت بالای پله دوم توقف کردیم؛ کوله‌ای که برایمان آماده کرده بودند که در صعود همراه داشته باشیم را باز کردیم و دیدیم که هیچ غذایی داخلش نیست. اشتباهی بزرگی رخ داده بود. چراغ قوه هم باطری نداشت. وقتی دیدیم غذایی نداریم ناصر پرسید چکار کنیم گفتم صعود می‌کنیم حتی شده با شکم خالی، گفت من کمی پسته هم دارم شاید 200 گرم بود که تقسیم کردیم و باهم خوردیم. دیواره را با یک کمپوت گیلاس و یک مشت پسته که ته کوله ناصر بود صعود کردیم.

کار را ادامه دادیم و کم کم هوا تاریک شد. چراغ قوه، باطری نداشت و گاهی ابر هم جلوی نور مهتاب را می‌گرفت. بعضا روی گیره ناخنی یا زیر کلاهک در شرایط سخت منتظر می‌ماندم ابر کنار برود و زیر نور مهتاب بتوانم بالاتر را ببینم و دوباره حرکت کنم. شاید 30 درصد مسیر را کورمال و با دست کشیدن روی سنگ صعود کردیم. آقای سلطانی خدابیامرز خب کم سن و سال بود و تجربه عمودی زیادی هم نداشت. شاگرد خودم بود در دوره کارآموزی و به روحیه‌اش آشنا بودم. در یک قسمت خطرناک هیجان زده شد و ترس برش داشت و خودحمایتش را از کارگاه باز کرد. دیدم ناصر داد می‌زند :" این پسره احمق خودش رو آزاد کرده میگه من تکون نمی‌خورم از اینجا چیکار کنم؟" مجبور شدم از میانه طول پایین بیام و دو تا بزنم تو صورتش  بهش شک بدم و تا آرام شود، خودحمایتش را دوباره در کارگاه انداختم و بالا رفتم.

حین صعود کم میانی می‌زدم، کلا به این شکل صعود عادت داشتم.  وقت کمتری را صرف میانی زدن می‌کردم و بیشتر صعود می‌کردم. ناصر خدابیامرز داد می‌زد "من زن و بچه دارم به اونا رحم کن، یه میخ بزن"

به طور معمول در هر 6-7 متر یک میخ می‌کوبیدم اما دوست داشتم مسیر زودتر تمام شود چون وضعیت خطرناکی برایمان بوجود آمده بود. نداشتن غذا و چراغ قوه و گاه ابری شدن هوا شرایط خاصی رقم زده بود.

 

بالاخره 2 صبح دیواره را تمام کردیم. 19 ساعت تلاش بی وقفه ما را به بالای دیواره رساند. یادم هست که دیگر بنیه‌ای نداشتم، به ناصر گفتم "از اینجا به بعدش تو منو ببر پایین من دیگه خالی‌ام". کل مسیر را من سرطناب رفته بودم و انرژی‌ای برایم باقی نمانده بود. با همان شیوه ارتباط توانستیم به بچه‌های پایین بگوییم صعود کرده‌ایم و فردای آن روز آن‌ها روی سنگ اسم بچه‌ها را نوشته بودند. از آنسوی قله پایین رفتیم، هوا هم سرد شده بود و هرجا لای سنگ، جای مناسبی پیدا می‌کردیم من و مهدی داخل می‌رفتیم و ناصر با بدنش ورودی آن را مصدود می‌کرد تا ما که بهم چسبیده بودیم کمی گرم شویم و استراحت کنیم و بعد باز راه می‌افتادیم. سپیده زده بود که دیدیم تیمی از مسیر نرمال از کنار رودخانه بالا می‌آید. حمید مرتضوی را شناختم که سرپرستشان بود. بچه‌ها پس از اطمینان از صعود ما کمپ را به جمع و به سمت روستای کلاک منتقل کرده و به این تیم خبر داده بودند، بنابراین این تیم انتظار دیدن ما را داشت. تا به ما رسیدند ناصر غذا خواست و گفتند در جریانیم و غذا آورده بودند. نان و خرمایی خوردیم و کمی جان گرفتیم. دکتر دندانپزشکی در این تیم بود که یادم هست سنگنورد نبود ولی کوهنورد خوبی بود خیلی هم بذله‌گو و آدم شادی بود جلوتر رفت و گوسفندی از روستا گرفت و پیش پای ما قربانی کرد.

آقای صادقی گفت من خانه ای در بندر پهلوی (انزلی کنونی) دارم که می‌توانیم برویم و آنجا جشنی بگیریم و خستگی صعود را از تن به در کنیم. بچه هایی که عجله برای برگشت داشتند جدا شدند من هم اصرار داشتم اول به تلفنخانه برویم و خبر سلامتی خودمان را به تهران بدهیم، همینکار را کردیم و و بعد به اتفاق به منزل ایشان در بندر پهلوی رفتیم.

 

-قبل از صعود اطلاعات اولیه خود را در مورد دیواره، منطقه و چگونگی دسترسی چطور به دست آوردید؟

اطلاعات را از کانون گرفته بودیم، چون آنها چند بار تلاش کرده بودند.

 

از تفاوت‌های کوهنوردی زمان خود با امروز بگویید، از اتفاقات جالب صعودهایتان:

من چند ماه بعد از این صعود از ایران رفتم و تا مدت‌ها فعالیت چندانی هم نداشتم

آن موقع‌ها هرکسی هم‌پایی داشت که باهم جور بودند و در صعودها همراه می‌شدند. من هم‌طنابی داشتم به نام آقای علی نوری که یک‎سال از من کوچکتر بود و متأسفانه در شلوغی‌های انقلاب گم و گور شد. اواخر هم‌طنابی‌مان ازدواج کرده بود و کمتر برنامه می‌آمد. وقتی می‌خواستیم برویم شیرپلا از سمت دیواره می‌رفتیم و خیلی سریع بودیم. یک تکه طناب داشتیم که یک سر آن به من و سردیگرش به علی وصل بود، همین! که اگر یکی رفت دیگری هم با او برود. صعودهای والتر بوناتی را می‌دیدیم و دوست داشتیم مثل او صعودهای انفرادی انجام دهیم. ولی علم این کار سخت و اغلب ناقص به ایران می‌آمد.

اجازه بدهید در مورد یک اتفاق جالب برایتان بگویم. زمان ما کارابین و ابزار خیلی سخت پیدا می‌شد و هر کسی دسترسی به ابزار نداشت. یک روز وسط هفته که برای سنگنوردی به اطراف شیرپلا رفته بودیم بالاتر از قهوه‌خانه احمد که الان پناهگاهی هم آنجا ساخته شده (شروین) سه کلاهک روی هم وجود داشت که رویش کار می‌کردیم. کارابین نداشتیم، میخ می‌کوبیدیم؛ تکه طناب 5 میلی متری برمی‌داشتیم،  یک گره‌اش را می‌زدیم و پس از عبور طناب اصلی از آن گره دوم را هم می‌زدیم و تکه طناب می‌شد حلقه واسط بین طناب اصلی و میخ، کاری که کارابین باید انجام دهد، حین چنین صعودی بودیم که من افتادم و طنابچه بیست سانتی کش آمد و حدود یک متر شد و باعث شد من متراژ خیلی زیادی پاندول شوم. باز کردیم و پایین آمدیم و در قهوه خانه نشستیم. آن زمان یک پاسگاه امداد هم آنجا بود. روی تخت نشسته بودیم یک آقای سوئیسی که خلبان بود و کوهنوردی هم می‌کرد و برای استراحت بین پروازش برای تفریح به اینجا آمده بود روی تخت روبرویی ما نشست و طنابچه کش آمده را در دست ما نگاه می‌کرد و درباره اتفاقی که افتاده بود پرسید. انگلیسی را خوب صحبت می‌کرد و علی هم چون از کودکی در مدرسه دو زبانه درس خوانده بود انگلیسی می‌دانست. بعد از ما آدرس و شماره تلفن گرفت. خانه ما تلفن نداشت علی شماره تلفن خانه‌اش را داد و او رفت. هفته بعد در پرواز بعدی‌اش که به تهران آمده بود زنگ زد و ما رفتیم پیشش. در هتل اینترنشنال بود. با علی رفتیم آنجا و یک کیسه گذاشت روبروی ما.

60 تا کارابین بوناتی مدرن که تا بحال ندیده بودیم داخل کیسه بود. کارابین‌ها به رنگ فلز بودند و دهانه بازشوی قرمز رنگ داشتند که فوق العاده زیبا و محسور کننده بود. گفت من با شرکت سازنده در مورد شما صحبت کرده‌ام و توانسته‌ام آن‌ها را به قیمت هر عدد یک دلار برایتان بخرم. دلار آن موقع 7 تومان بود.

  ما البته چنین پولی نداشتیم. 15 تا از آنها را به عنوان کادو بدون دریافت پول به ما داد و قرار شد بقیه را به همان قیمت یک دلار که در برابر قیمت واقعی‌اش ناچیز بود به دوستانمان بفروشیم و پول را به او برگردانیم. پیش آقای حسین ادیبی دبیر خانه کوهنورد رفتیم و 20 کارابین را به قیمت 2 دلار به او فروختیم. او هم راضی بود چون این کارابین را به قیمت 10 دلار هم نمی توانست از جایی گیر بیاورد.  توانستیم با سودی که کرده بودیم 20 تای بقیه کارابین‌ها را هم برداریم. من و علی هرکدام با داشتن 18 کارابین بوناتی نو از خوشبخت‌ترین کوهنوردان آن روزهای ایران بودیم.

 

ناصر موقع ساخت جانپناه سنگی توچال خیلی کمک کرد من هم وقتی داشتند جانپناه فلزی را می‌ساختند رفتم و کمک کردم؛ دکتر اردلان ورقه‌های فلزی را از ایتالیا آورده بود و اهدا کرد.

ناصر کارهای ابداعی در رابطه با ابزارها زیاد می‌کرد. برای فی‎فی سر پله رکاب‌ها دسته درست کرده بود که می‌شد با دست بگیری و در کارابین بیاندازی حتی وقتی از میانی دور بودیم روی گیره می‌گذاشتیم موقتا رویش می‌رفتیم که بعدها متوجه شدیم اصلا تکنیکی برای صعودهای نو است. یک بار هم آمد و گفت رول پلاک درست کرده‌ام، از جایی شنیده و یاد گرفته بود، رولی به شکل پی که انتهایش را برش داده و النگویی به آن اضافه کرده بود که بعد از اینکه درون سنگ سوراخ شده می‌رفت در پایان با دو فشار دیگر النگو باز می‌شد و مانع از درآمدن رول از سوراخ میشد که شنیده‌ام هنوز این متد برای تولید رول‌ها استفاده می شود. چند جلسه باهم رفتیم با مته دستی زیر کلاهک بند یخچال [آلبرت] و رول می‌کوبیدیم و برای رول‌های جدید ایده می‌دادیم.

 

چه توصیه‎ای به کوهنوردان جوان امروز دارید؟

کار گشایش با صعود مسیر گشایش شده خیلی متفاوت است. پیشنهاد می کنم جوان هایی که می‌خواهند کارهای بزرگتری انجام دهند از لاک خود بیرون بیایند و بروند سمت گشایش. گشایش کاری کاملا متفاوت است. مسیری که صعود نشده و نقاط خطر، ریزش، استراحت و کراکس آن مشخص نشده به هیچوجه قابل مقایسه با صعود تکراری نیست. اینکه نمی‌دانی اگر روی این گیره بلند شوی بالاتر گیره‌ای برای ادامه داری یا نه اصل چالش است. سعی کنید توان گشایش خود را بالا ببرید اگر توانستید مسیری با درجه سختی مشخصی را گشایش کنید مطمئن باشید درجه صعود تکراری‌تان چند برابر آن خواهد بود.

 

می‌توانید دیواره آزادکوه را با دیواره‌های شناخته شده‌تر کشورمان مقایسه کنید؟

ارتفاع دیواره از نقطه شروع خیلی مهم است. شرایط جوی هم نقش مهمی دارد. شکاف‌ها و فیس‌های متعددی روی دیواره آزادکوه است که پتانسیل بالایی برای گشایش مسیرهای گوناگون و متفاوت در آن بوجود آورده است. قطعا هیچکدام از دیواره‌های کشور ما مانند دیگری نیست چون هرکدام شرایط خاص خودشان را دارند. و بهتر است روی آن‌ها فعالیت کنیم و مزه هرکدام از آن‌ها را بچشیم تا بتوانیم درکشان کنیم.

 

 اطلاعاتی دیگر در مورد مسیرتان روی دیواره آزادکوه؟

ما کروکی کامل مسیر صعود و کارگاه‌های ثابت شده به همراه عکس و گزارش مفصل را آماده کرده و به فدراسیون دادیم که متأسفانه در جریان انقلاب از بین رفته و چیزی از آن در دسترس نیست.

 

و صحبت پایانی

سال گذشته یک مسابقه سرعتی همینجا در بام برگزار شد که از همه استان‌ها آمده بودند. از من خواسته شد به برگزاری کمک کنم که گفتم من اصلا با اینکار مخالفم. نباید مسابقه سرعتی در کوه گذاشت، اصلا فلسفه کوهنوردی با سرعت رفتن در تضاد است، اصل ورزش برای بدست آوردن سلامتی است؛ در حالیکه دویدن در کوهستان برای اول شدن باعث آسیب جدی به سلامتی می‌شود. یک پسر 26-27 ساله از ایستگاه یک حرکت کرد و در عرض دو ساعت و یک ربع به ایستگاه هفت رسید. خانم‌ها هم تقریبا سه ساعته رفته بودند. جالب اینجاست که از گردنه تا ایستگاه هفت هم برفی بود و بخشی را برفکوبی هم کرده بود. تصور کنید چه فشاری به سیستم قلبی عروقی و مفاصل آن‌ها وارد می‌شود. امروز تحت تاثیر هیجان مسابقه و میل به برنده شدن توانسته با این سرعت بدود اما مطمئنا فردا به مشکلات زیادی دچار خواهد شد. انجام این ورزش بدون آموزش‌ها و آمادگی‌های خاص خود بسیار زیانبار است، آموزش‌هایی که در کشورهای اروپایی مرسوم است.

نشانی از قدیمی ترین مسیر دیواره آزادکوه

 در بالای دهلیزِ ابتدایِ دیواره‎ی آزادکوه، میخی با طنابچه‎ای آویزان درون شکاف نظرم را به خود جلب کرد.
پای شکاف که رفتم نوشته‎ای را دیدم که ظاهرا از قدیمی‎ترین گشایش مسیری روی این دیواره باقیمانده بود.

تاریخ صعود 13 مرداد 1352 و نامهایی از صعود کنندگان این مسیر نوشته شده بود. ناصر گارسچی و دکتر سلطانی تنها نامهایی بودند که از بین 6 اسم نوشته شده توانستم بخوانم (البته با همفکری عامر ازوجی).

شکاف پر از میخ و گوه چوبی به موازات مسیری که ما صعود می کردیم تا 5 طول (حدود 200 متر)  بالا می آمد و سپس از درون دهلیزی به قله منتهی می شد.
از پیشکسوتان و عزیزانی که اطلاعاتی درباره این مسیر و گشایندگان آن دارند خواهشمندم با در اختیار گذاشتن آن به بنده در ارائه گزارش صعود کمک نمایند.


سنگ نوشته بالای دهلیز

 

آبی: مسیر قدیمی، قرمز : مسیر صعود شده زمستان 95

 

 

عکس بدون خط برای تشخیص جانمایی

 

 

میخ Cassin  چهل ساله، که به عنوان اولین میانی استفاده شده بود

 


---------------------------
همچنین خبری شنیدم در مورد اشاره به "اولین صعود زمستانه دیواره آزادکوه" توسط مرحوم فرشاد خلیلی در رزومه‎ای که از ایشان در یکی از گروه‎های کوهنوردی خوانده شده. اگر در مورد این صعود احتمالی نیز اطلاعاتی در دست باشد به دقت عمل در ارائه آمار واقعی صعودهای آزادکوه کمک شایانی خواهد کرد.

روزشمار اولین صعود زمستانی دیواره آزادکوه، بهمن 95

مقدمه
پس از 5‎ماه تمرین و آموزش و آماده‎سازی برای انجام یک تلاش جدی روی دیواره آزادکوه در فصل زمستان بالاخره روزهای پایانی فرا‎ رسید و همزمان با استرس بسیار به‎خاطر دگرگونی هوا و بارش شدید برف و بسته شدن جاده‎ها و نیز کمبود برخی لوازم و امکانات مورد نیاز برنامه، بالاخره روز چهاردهم بهمن‎ماه مهیای به عمل رساندن رویای خویش شدیم.

پنجشنبه 14 بهمن
ساعت 12 ظهر  زنجان را ترک می کنیم. بیش از نیم‎متر برف در یکی از شاهراه‎های اصلی ارتباطی کشور نشسته است. پس از 7و نیم ساعت مسیر سه ساعته زنجان به تهران را می‎پیماییم. جاده چالوس بسته است و ناچار شب را در تهران سر می‎کنیم.

جمعه 15 بهمن
جاده چالوس هنوز باز نشده مسیر بعدی هراز است،  آن‎هم بسته است.
چند‎ساعت ابتدای جاده هراز منتظر باز شدنش می مانیم که سرانجامی ندارد، مسیر بعدی فیروزکوه است که تازه باز شده، جاده فرعی یوش - بلده برف سنگینی دارد، بالاخره بعد از 36 ساعت و طی کیلومتر ها، به روستای نسن می رسیم و در مسجد روستا اسکان می‎یابیم.

شنبه 16 بهمن
ساعت 9 صبح با کوله‎های سنگین حرکت می‎کنیم. برف سنگینی نشسته و حرکت با بار زیاد و برفکوبی سنگین به‎کندی صورت می‎گیرد. قبل از تاریکی در کلبه‎ای ابتدای تنگه نسن شبمانی می‎کنیم.

 

 

 

یکشنبه 17 بهمن
صبح زود وارد تنگه می‎شویم. بهمن ها باردار و بستر تنگه برفکوبی سنگینی می‎طلبد. با احتیاط و با دور‎زدن‎های متوالی و پایین و بالا رفتن از دامنه‎ها و با بهره‎بردن از آموزش‎هایی که مخصوص بهمن این قسمت دیده‎ایم از آن عبور می‎کنیم. به نظر می‎آید باد در محل کمپ اصلی شدید است.  4 بعد ازظهر یک‎شیب پایین تر از محل مورد نظر برای کمپ اصلی چادر می‎زنیم.

 

 

دوشنبه 18 بهمن
نصب ثابت ها و گشایش 3 طول اولیه دیواره (110 متر دهلیز و 65 متر عمود)  توسط محمد ژاله، یاسر جعفری و هومن رضایی، انتقال کمپ به محل اصلی توسط محسن سعیدزاده، مصطفی بیات و مینا قربانی در هوای به شدت بادی و خم شدن اکثر دیرک‎های چادرها

 

 

 

سه شنبه 19 بهمن
گشایش 4 طول دیگر (160 متر) توسط محسن سعیدزاده و یاسر جعفری و ایمن سازی و رول‎کوبی کارگاه‎ها توسط هومن رضایی، توقف ادامه فعالیت به دلیل یک سقوط با آسیب نه‎چندان جدی

 

 

چهارشنبه 20 بهمن

انتقال بارها و لوازم مورد نياز صعود نهايي به انتهاي ثابت ها و تقويت و تجهيز كارگاه ها توسط مينا قرباني و استقرار مصطفي بيات در كارگاه سوم جهت عكاسي
تلاش برای صعود نهایی توسط محسن سعیدزاده و محمد زاله به‎دلیل بدتر شدن هوا از روز بعد،
و در نهایت صعود 70 متر پایانی و رسیدن به فراز دیواره در ساعت 19:15 دقیقه و تصمیم به بیواک به‎دلیل خستگی و تاریکی. پس از نیم‎ساعت تصمیم مجدد برای فرود به دلیل سردی بیش‎از حد هوا و بازگشت به کمپ در ساعت 22:30

 

صعود قسمت های پایانی

 

 

پنجشنبه 21 بهمن
جمع‎آوری کمپ و حرکت به سمت روستا و برفکوبی سنگین دوباره مسیر

 

 

شمای کلی مسیر صعود شده

 

اطلاعات بیشتر به‎همراه تصاویر و ویدئوها بزودی در جلسه ارائه گزارش خدمت دوستان و علاقمندان ارائه خواهد شد.

گزارش برنامه صعود زمستانی یال سرداغ دماوند

گزارش برنامه صعود یال سرداغ دماوند-زمستان 95


سال‎های ابتدایی کوهنوردی‎ام وقتی به خرید و جمع کردن پوسترهای کوهنوردی بیشتر اهمیت می‎دادم، پوستری داشتم از دماوند که این قله‌ی زیبا را از روی گردنه‎ای فراخ و با یالی چشم‌نواز نشان می‌داد. آن سال‌ها فکر می‎کردم این قله فقط از این مسیر صعود می‌شود؛ بعدها فهمیدم که اتفاقا یکی از کم اقبال‌ترین یال‎های اصلی صعود دماوند همین یال شمال غربی(سرداغ) است.

 گزارش برنامه را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

چند نکته در مورد کوهنوردی فنی در زمستان

به مناسبت آغاز فصل زیبای زمستان، و بارش شور و هیجان به سراسر زندگیمان نظر شما را به چند نکته قابل توجه از سایت thebmc.co.uk جلب می کنم:

کوهنوردی فنی زمستانه و تلاش بر روی مسیرهای سنگنوردی و یخ نوردی در فصل زمستان یکی از رموز پیشرفت کوهنوردی در بسیاری از کشورهای صاحب نام در این عرصه است.

 سنگنوردان و فنی کاران ما باید یاد بگیرند که فصل سنگنوردی و صعود دیواره ها فقط بهار و تابستان نیست و اگر قصد داریم سطح کارهای فنی حود را به کشورهای پیشرفته نزدیک کنیم باید به صعودهای فنی زمستانه رو بیاوریم.

(در هر مورد، مطلبی که به ذهنم رسیده است را داخل پرانتز با رنگی دیگر اضافه کرده ام    .آیاز)

 

کمپ ما در هرم های ساوالان



 افرادي هستند که قصد دارند بعد از يک دوره سنگنوردي تابستانه وارد برنامه هاي زمستانه شوند خبر خوب براي اين  افراد اين است که  خيلي از مهارتهاي  سنگنوردي تابستانه عينا" در برنامه هاي زمستانه نيز کاربرد دارند و خبر بد نيز اين است که  اگر  شما به اندازه کافي تجربه کوهپيمائي نداريد قبل از اینکه اقدام به اجرای برنامه هاي زمستانه کنيد بايد مهارتهاي لازم در اينخصوص کسب کنيد و بعد وارد برنامه هائي از اين دست شويد.

 

 

-کاهش طول  روز
در زمستان هوا سرد است, پيمايش مسير بيشتر طول مي کشد و روزها هم کوتاهتر مي شوند. اولين چيزي که به ذهن مي رسد اين است که ما بايد مهارتهاي فعاليت در تاريکي را ياد بگيريم کسب اين مهارت  لازم است اما اگر حرکتتان را زودتر انجام دهيد و مسيري را مطابق با توانائي خود و زمان مفيد در دسترس خودتان  انتخاب کنيد  نيازي نخواهيد داشت که در تاريکي شب برنامه را به پايان برسانيد.
اما به هيچ وجه روي اينکه حتما" در روشنائي روز به انتهاي مسير مي رسيد حساب نکنيد و تمهيدات لازم را براي مواجهه با شرائطي که به علل مختلف صعود و فرود شما بيش از زمان پيشبيني طول بکشد و به تاريکي بر بخوريد بيانديشيد (همراه داشتن هد لامپ با باطري اضافه و پوشاک مناسب  و ... )

(در واقع همیشه باید در نظر داشت که کوهنوردی در زمستان بخصوص در ارتفاعات بلند و در شرایط و مسیرهای نه چندان معمولی از شیوه معمولی ای هم پیروی نمی کند، باید همیشه برای فعالیت اضطراری در هوای بد، تاریکی و بیش از یک تایم استاندارد روزانه آماده بود و برای کسب مهارت آن تمرین و تلاش کرد.)

 

-چيدن ابزار
در فصل تابستان به ابتداي مسير مي رويم و بعد از اينکه ابزارهاي خود را مرتب نموده و به هارنس وصل مي کنيم  صعود خود را شروع مي کنيم اما در زمستان نقاط شروع سنگنوردي ممکن است  شيبهاي تند و نامناسب(يخ زده و بهمنگير و ... ) باشند لذا لازم است که قبل از اين بخشها موضعي مناسب را جهت شروع کار فني و استقرار اوليه در نظر گرفت و ابزارها را مرتب نمود.

در صعود زمستاني ابزارهاي خود را به حد اقل برسانيد و بدانيد که زياد نمي توانيد  در شکافهاي موازي ابزار گذاري کنيد. ميخ و رول ابزارهاي خوبي براي  ايجاد نقاط حمايت مياني است اما ترجيحا" سعي کنيد استفاده از آنها را به حداقل برسانيد.

(استفاده از ابزار و به اصطلاح ور رفتن با کارابین و میانی و چکش و گره ها با دستکش مهارتیست که با تمرین بسیار به دست می آید، گاه در مسیری که روی آن فعالیت می کنید  تماس با برف و یخ اجتناب ناپذیر است و یا دمای هوا به تبع ارتفاع و شرایط خاصش بسیار سرد است طوری که مجبورید دستکش های پر یا ضخیم یا دو انگشتی در دست داشته باشید در چنین وضعیتی باز و بسته کردن کارابین ها و زدن گره ها در برپایی کارگاه  یا نصب میانی ها مستلزم مهارت و تمرین بسیار است.)

 

-کلاه کاسک
در صعود زمستاني  شما علاوه بر سقوط سنگ در معرض ريزش برف و قطعات يخ نيز هستيد. بنابر اين استفاده از کلاه کاسک ضروري  تر از پيش است.
کلاه کاسک خود را طوري انتخاب کنيد که بتوان يک کلاه  نيز جهت گرم شدن زير آن پوشيد. همچنين کنترل کنيد که کلاه کاپشن شما نيز به اندازه اي باشد که در مواقع لزوم  بتوان آنرا روي کلاه کاسک کشيد.

( یک نکته قابل توجه در صعودهای عمودی و ترکیبی ریزش برف و یخ به سر و گردن شماست، استفاده از یک کلاه نه چندان ضخیم طوفان که به صورت یکپارچه سر و گردن شما را در مقابل نفوذ سرما و ریزش برف محافظت می کند و به زیر یقه پیراهنتان می رود بسیار مفید خواهد بود.)

 

منطقه سنگنوردی قره قیه در زنجان

 

-فاصله مياني ها
در زمستان مسير هاي صعود به اندازه تابستان مطمئن نيست. مسيري کم شيب و به ظاهر ساده به علت لغزنده بودن مي تواند خطرناک باشد. لذا بعد از شروع صعود در اسرع وقت اولين مياني را در نقطه اي مطمئن نصب کنيد.
در نصب ابزارهاي مياني در شکافها ابتدا شکاف را کاملا" تميز نموده و از برف و يخ خالي کنيد و بعد ابزار را کار بگذاريد
استفاده از سيستم دو طنابه و اسلينگهاي بلند مي تواند ايمني شما را در صعود بالا ببرد.

 

-حمایت
اگر بعنوان نفر دوم صعود مي کنيد حتما" در انتخاب نقطه اي که ايستاده و نفر سرطناب را حمايت  مي کنيد دقت کنيد. به علت پوشيده بودن مسير از سنگ و يخ و برف و يا احتمال شکستن قنديل هاي يخي و يا شکستن نقابهاي برفي  به علل طبيعي و يا تحريک نفر صعود کننده شما مدام در معرض خطر ريزش هستيد. لذا تا حد ممکن زير مسير صعود و يا سقوط احتمالي نايستيد .

 (موضوع حائز اهمیت دیگر در مورد حمایت در چنین صعودهایی این است که حمایت چی به دلیل فعالیت کم، بیشتر در معرض سرمازدگی ست.  حمایت چی در این سبک صعودها باید فردی با تجربه و البته صبور باشد. معمولا این حمایت چی ست که مشخص می کند یک کُرده در هر تلاش چند ساعت فعالیت خواهد کرد چون بستگی به میزان تحمل و کنار آمدن او با سرما دارد.)

 

-پايان صعود
حتي اگر مسير صعود در زمستان به يک نقاب برفي منتهي نشود ممکن است کارگاه انتهائي آن در يک شيب برفي تند و لغزنده  قرار دارشته باشد که هيچ ابزاري نيز در آن کار گذاشته نشود که براي اين موضوع بايد تمهيدات لازم انديشيده شود.
بعنوان مثال در آخرين نقطه قبل از شيب برفي که امکان برقراري کارگاه وجود دارد کارگاه را برقرار نموده و در مرحله بعد با طول طناب بيشتري مي توانيد آن بخش را رد نموده و از مسير خارج شويد.
برخي سنگنوردان فراموش مي کنند که همانطور که صعود مي کنند برگشتي نيز وجود دارد .
قبل از اقدام به صعود بايد مسير برگشت را نيز شناسائي نمود طوري که حتي اگر به تاريکي بر بخوريد نيز بتوانيد مسير برگشت را بيابيد.

(صعود خود را بیمه کنید، هنگام صعود به این نکته اعتقاد داشته باشید که برگشتتان مهم تراست، حین صعود و حین درگیری با کراکس های مسیر به ایمن سازی کارگاه ها و انتخاب مسیر فرود بپردازید. البته اگر تیم پشتیبانی در کمپ دارید می توانید این کار را به آنها بسپارید و روز بعد جای خود را باهم عوض کنید. تمامی این کارها بایستی قبل از برنامه، تمرین و نفرات باهم هماهنگ شوند.)

 

مطالب اصلی توسط مهدی فرهادی ترجمه شده است.

بوزسینه قله ای دوست داشتنی

قله بوزسینه قله زیبا در مجاورت شهر اورمیه با یخچال ها و برفچال هایش همواره میزبان برنامه های کوهنوردی بسیاری بوده است.

 

 

در وبلاگ آلپ سولدوز می خوانیم:

"بوز سینه ( که خیلی ها آن را به اشتباه برج سینا و بوز سینا هم می نامند) در مرز ایران و ترکیه واقع شده و ارتفاعی بالغ بر ۳،۴۷۵ متر دارد. نام این قله از روی دو دهلیز برفی که به شکل برفچال در قسمت فوقانی این قله قرار گرفته اند گرفته شده است (بوز به معنی یخ هست و بنابراین بوز سینه هم یعنی سینه یخی). این دو دهلیز که در زمستان به شکل یخچال و در تابستان و بهار به شکل برفچال هستند در جبهه شمالی قله قرار گرفته و محل مناسبی برای تمرینات صعود یک یخچال و برفچال طبیعی هستند و گروه آلپ سولدوز نیز قبلا یک صعود زیبا در یکی از این برفچال های بوز سینه تجربه کرده است.

این قله در ضلع جنوبی شهرستان اورمیه و ضلع شمالی شهرستان اشنویه و در مجاورت قلل دالامپر، دو زرده، راندوله و بابوله، خلیل داغی و حنانه در یک خط الراس در شمار قلل مرزی ایران و ترکیه و عراق واقع شده است.

بوز سینه در بهار با  چشمه های فراوانی که از یخچال های آن سرازیر می شود یکی از چشم نواز ترین قلل منطقه به شمار می رود. و در پاییز و زمستان با توجه به حجم برفی که بر روی آن می نشیند و وزش سنگین باد که روز جمعه ما هم گوشه ای از این توفان رو تجربه کردیم، محل مناسبی برای تمرینات یخ و برف و صعودهای سنگین می باشد. مسیر دسترسی به این قله نیز از جاده اشنویه به اورمیه بوده که جاده اصلی آسفالته آن از آغ بولاق به سمت قلل بوز سینه و دالامپر کشیده می شود. این جاده در تابستان و اواخر بهار باز بوده و دسترسی به برفچال های این قله را بسیار سریع وراحت می کند اما در زمستان و اواخر پاییز باید از آخرین روستا یعنی زیوه کوله کشی شود که خود برنامه دو روزه به شمار می رود."

اینجا می توانید تصاویری از این کوه زیبا که توسط گروه آلپ سولدوز گرفته شده ببینید.

 


 

*سولدوز نام قدیمی و صحیح شهرستان نقده در آزربایجان غربی ست که در دهه های گذشته همزمان با هزاران اسامی ترکی دیگر در این منطقه تغییر یافته است. هرچند هنوز توسط مردم این منطقه به کار برده می شود.

 

پیمایش سریع خط الراس تکه قیه سی

خط الراس فنی تکه قیه سی یکی از بهترین مکان های تمرین اطراف ماست.

دیروز و پریروز به اتفاق دوستان انجمن به آنجا رفتیم و علاوه بر پیمایش کامل تیغه آن اندکی کار صعود عمودی طبیعی و مصنوعی انجام دادیم. هرچند در اواخر آبان ماه هوا انقدری که دوست داشتیم باشد سرد نبود.

به امید بارش هر چه زودتر برف.

ابتدای تیغه و تمرین صعود روی طناب با کوله سنگین و دیواره های  گلجیک در پشت سر

 

عرفان و وحید در حال تلاش

 

 

 

تیغه فنی تکه قیه سی

 

 

تیغه فنی تکه قیه سی و دیواره گلجیک در بکگراند

 

با (از راست) عرفان میرصدری، محمد ژاله، من،مینا قربانی، وحید محمدی، هومن رضایی و مریم نوری روی قله تکه قیه سی پس از پیمایش کامل تیغه

 

محمد ژاله

بارگذاری برای تلاشی دیگر

تعطیلات آخر هفته گذشته را برای انتقال بخشی از بارهای لازم برنامه زمستانی امسالمان به دیواره آزادکوه، به این منطقه اختصاص دادیم.

امسال هم مثل پارسال و مثل پیارسال قصد داریم روی دیواره آزادکوه تلاش کنیم.

سال 93 دوبار بارگذاری در پاییز و زمستان و اجرای برنامه اصلی در بهمن ماه منجر به گشایش مسیری تا نیمه های دیواره شد اما طولانی شدن برنامه و خراب شدن هوا ما را متوقف کرد.

سال گذشته نیز بارگذاری کردیم و بخشی از لوازم فنی و مواد غذایی را به کمپ مورد نظر مان انتقال دادیم اما مرخصی من با هوای خوب مصادف نشد و نتوانستیم برای اجرای برنامه اصلی به منطقه برویم.

امسال اما عزممان جزم است که تلاش دیگری روی این دیواره در زمستان انجام دهیم. باتوجه به اینکه حدود 400 متر طناب ثابت و مقدار زیادی لوازم فنی و مواد غذایی برای انجام کار گشایش در زمستان مورد نیاز خواهد بود با اجرای برنامه ای 4 روزه در تعطیلات محرم ، هفته گذشته با افشین ابراهیمی جم، محمد ژاله، هومن رضایی و وحید محمدی به منطقه رفتیم و بخشی از طناب ثابت ها و مواد غذایی را به کمپ و محل بارگذاری (به دور از دیدرس شکارچیان که گاه در آن نزدیکی تردد می کنند) انتقال دادیم. بقیه لوزام مورد نیاز در برنامه اصلی منتقل خواهد شد.

مسیری که برای گشایش صفر تا صدی در نظر داشتیم را برانداز کردیم و از سراسر آن از  محل کمپ عکاسی نمودیم تا روی آن کار مطالعاتی انجام دهیم.

 

 

گزارش صعود انفرادی به دیواره علم کوه

گزارش مختصری از صعود انفرادی به دیواره علم کوه از مسیر همدانی ها به همراه عکس هایی از مسیر خدمتتان ارائه می کنم .

باتوجه به اینکه سال گذشته گزارشی مفصل و مصور از همین مسیر در وبلاگ قرار دادم از پرداختن به جزییات و اطلاعات فنی مسیر صرف نظر کرده ام.

گزارش برنامه امسال را در ادامه مطلب ببینید.

همچنین می توانید گزارش مفصل سال گذشته را اینجا ببینید.

ادامه نوشته

صعود امروز به دوشاخ

 

امروز در جمع دوستان صمیمی به قله دوشاخ یا همان قراول صعود کردیم.

 

 

 

از راست: الناز؟ ، هومن رضایی، علی مرتضوی، من، وحید محمدی، شبنم توپال، حامد علیپور، مهدی شیروانی، شیرین توپال و پشت دوربین مژگان تارانتاش

تصاویر صعود به ساوالان

تعطیلات آخر هفته گذشته را با انجمن کوهنوردان زنجان و 20 نفر از دوست داشتنی ترین آدمهای دنیا رفتیم ساوالان. و در یک هوای عالی روی قله عکس یادگاری گرفتیم.

در خلال صعود هوای چهارفصل را تجربه کردیم و با هزار خاطره زیبا راه بازگشت پی گرفتیم.

هوای گرم و عمدتا مه آلود شابیل تا پناهگاه

 

طلوع دلبرانه آفتاب در ارتفاع 4000 متر

 

بارش برف اما هوای ساکن و نسبتا سرد نزدیکی قله

 

سنگ محراب و آنسوتر دریای ابر

 

روز پرکار قله!

 

تیم صمیمی ما روی قله

سندان

قله سندان از روزگاری که جی چی اس وارد کوهنوردی ما نشده بود به بلندترین قله استان معروف بود.

ارتفاع این قله   2984  متر ثبت شده است با اینکه چند قله بلند تر از سندان نیز در استان زنجان وجود دارد (برای مثال آغ داغ در ویر با 3065 متر ارتفاع از سطح دریا) ولی به دلیلی بلندی آن از پای کار برخی از آن به عنوان بلندترین قله استان زنجان نیز نام می برند. اخیرا جانپناهی به همت کوهنوردان منطقه بر فراز آن ساخته شده است.

 

جهت دسترسی به این کوه باید از وارد جاده قدیم زنجان تهران شد و پس از طی حدود 75 کیلومتر (در حالی که چیزی تا رسیدن به شهر خرمدره نمانده) با مشاهده تابلویی که «چرگر» را در انحرافی سمت چپ نشان می دهد وارد آن می شویم.

 

پس از طی حدود 7 کیلومتر در فرعی به روستای چرگر می رسیم.

 

در بدو ورود به این روستا وارد چیزی شبیه به میدان اصلی آن می شویم که قهوه خانه ای هم در آن دیده می شود. جلوی قهوه خانه معمولا به عنوان پارکینگ توسط کوهنوردان استفاده می شود.

اولین و اخرین بار ده سال پیش این قله را تابستانه صعود کرده بود و پس از آن فقط زمستان ها مهمانش شده بودیم. بار دیگر فرصتی دست داد تا در تابستان از سنگ به سنگ زیبایش بالا رویم.

 

 

از راست وحید محمدی، منیر عابدینی، شیرین توپال،مژگان تارانتاش، مهدیه همتی، پگاه مجتهدی، من و عرفان میرصدری

و سهیلا سلطانی و سمیرا سپهری نشسته

 

روی قله در مسیر بازگشت و هوای خنک دلچسب

 

روی خط الراس منتهی به قله و دورنمای روستای چرگر

 

با سهیلا و عرفان که این روزها درگیر اردوهای تیم امید هستند


 

معرفی قله سندان (در باره این قله بیشتر بخوانید)

 

صعود یال سرداغ دماوند

زمستان گذشته که از سایت های هواشناسی رکب خوردیم و بعد از چند روز تلاش سخت دستمان به قله دماوند از یال سرداغ نرسید تصمیم گرفتم در اولین فرصت سری دوباره به اینجا بزنم و با صعود تابستانه قبل از صعود زمستانه از آن ذهنیت داشته باشم.

تا اگر مثل پارسال به هوای بد و مه غلیظ خوردیم همچنان شانس صعود داشته باشیم.

با مهدی جمالی و مریم نوری صبح چهارشنبه 16 تیر 1395 به سوی پلور حرکت کردیم. و پس از دو ساعتی معطلی و دست مایه بازی نیسان سوار ها شدن به سمت مسیر غربی و سپس ابتدای یال سرداغ حرکت کردیم.

ساعت 6 عصر بود که بالای دشت چمن بن پیاده شدیم. (در یک ساعتی محلی که معمولا نیسان کوهنوردان را بالا می برد امسال سیل بخشی از جاده خاکی را شسته و امکان پیشروی بیشتر نبود).

ارتفاع این دشت 3650 متر است. دشت را به سمت ابتدای یال پیش می رویم و اوایل یال در نقطه ای مناسب که دسترسی به آب دارد چادر می زنیم ارتفاع 4000 متر. قصد داریم فردا صعود کنیم و از مسیر جنوبی پایین برویم. بالای قله زیر مه غلیظ است.

سایه دماوند

صبح هوا بهتر که نشده بد تر هم شده.باد شدید تر شده و مه غلیظ تر. ساعت 7 حرکت می کنیم. سه ساعتی بالا می رویم و به جای چادرها در ارتفاع حدودا 5000 متر می رسیم. هدف این برنامه شناسایی یال و نقاط حساسش برای زمستان و هم هوایی قبل از برنامه علم کوه است. اما با این مه غلیظ چیزی دیده نمی شود که بتوان شناسایی اش کرد. به پیشنهاد مهدی تصمیم می گیریم هرچند هنوز ظهر هم نشده اما همینجا بمانیم و با به تعویق انداختن صعود به فردا به سه هدف مهم برسیم. اول خوابیدن در 5000 متر و یک هم هوایی خوب، دوم ساختن یک دیوار سنگی باد شکن در کنار جای چادر برای استفاده در زمستان و بعد امکان داشتن دید بهتر در روز بعد بابت شناسایی مسیر.

هوا سرد و باد شدیدی حاکم است. دو سه ساعت مشغول آوردن سنگ های بزرگ و کوچک می شویم و اوست مهدی بنا! دیواری به عرض سه و ارتفاع یک متر با پی محکم می سازد بخوبی جلوی هجوم باد بی رحم غربی را می گیرد. با این وجود غیر از بند حمایت های خود چادر با طناب های انفرادی مان برایش اسکلت قطری می زنم که اگر نمی زدم قطعا چادر تابستانه مان طاقت همین باد ضعیف شده را هم نداشت.

 


بعد ازظهری طولانی و شبی سرد را سپری می کنیم و ساعت 7 صبح پس از جمع کردن چادر در هوایی که دیدش نسبت به دیروز بیشتر شده حرکت را آغاز می کنیم.

موارد مهمی از قبیل محل های مناسب برای دور زدن خط الراس های سنگی یال و شیب های یخی و دهلیز پایانی یال به قله دستگیرم می شود. و دو ساعت حرکت ما را به قله می رساند. هوای قله بی نظیر است. غیر قابل وصف!


عیشی به نوش می کنیم و در میان انبوه صعود کنندگان از مسیر جنوبی جای پا برای خود دست و پا می کنیم و از یخچال جنوبی در می رویم.
مسیر بارگاه به قله و اطراف بارگاه شلوغی وحشتناکی حکمفرماست... بیزاری ام از مسیر جنوبی بیشتر می شود...
ساعت بعد از حرکت از قله حوالی دوازده و نیم در پلور هستیم. عجله داریم که به ترافیک روز پایانی چند روز تعطیلی نخوریم.

بهشت حصارچال

 

بهشت اگر می خواهید در خرداد ماه به حصارچال بروید...

باقی سخن به زبان تصویر

در دامن بهار

 

جمعه گذشته اولین برنامه انجمن در زنجان برگزار شد. در آغوش طبیعت نو شده به دیدار دوستان پرداختیم و درگ قله سمبله نوای همدلی سر دادیم.

هفت سین روی قله

 

آخرین جمعه سال را در یک هوای برفی به سمبله رفتیم و میهمان سفره هفت سین کوهنوردان روی قله بودیم.

سنگ، ساعت، سنجد، سوئیچ!، سنگگ، سکه و خود سمبله! تنها سین هایی بود که در اختیار داشتیم تا هت سینمان تکمیل شود.

یادی از بزرگان در جلسه هفتگی انجمن

 

در خلال جلسه هفتگی عمومی انجمن کوهنوردان زنجان فرصتی دست داد تا با بهانه ارائه برخی توضیحات و تصاویر برنامه یخار حضور پیشکسوتان کوهنوردی شهر نیز مغتنم شمرده و از حضور و سخنشان بهره ببریم.

در جلسه 197 ام عمومی انجمن که عصر دیروز در دفتر انجمن برگزار شد حسین مقدم و اکبر دلریش در غیاب ابوالفضل زمانی در مورد کم و کیف برنامه توضیحاتی ارائه و اعلام کردند بزودی جلسه ارائه گزارش برنامه برگزار خواهد شد.

در این جلسه سید حمید صدیقیان، مجید دربانی، مهدی سلطانی، داود امامی و کریم بیگدلی نیز به ایراد نظرات خود پرداختند.

گشایش مسیری جدید در دره یخار

 

تیم کوهنوردان زنجان و باشگاه کوهنوردی تهران  موفق شدند بعد از یک برنامه ریزی و تلاش دو ساله مسیر جدیدی را در دره یخار دماوند کوه بنام "یخچالهای ایران" با شعار "یخچالهای کوهستانی؛سدهای بی دیوار" به طور کامل گشایش و نیز قله را صعود نمایند. این صعود به شیوه سبک بار بوده و در روزهای ۴ الی ۷ اسفند به مدت چهار روز  انجام گردید.

گزارش تفضیلی برنامه مذکور انتشار خواهد یافت.

 

اعضای تیم:

ابوالفضل زمانی(سرپرست)(زنجان –باشگاه کوهنوردی تهران)

حسین مقدم(مسئول فنی)(زنجان)

اکبر دلریش(زنجان)

 

 

دست مریزاد به مهدی و سعید

 

هر وقت می خوایم بریم برنامه سید حمید زنگ میزنه و به جای اینکه مثل بقیه آرزوی موفقیت کنه بهمون تبریک میگه

وقتی بپرسی تبریک چی؟ ما که تازه داریم میریم میگه:

 همین که از خونه و چهارگوشه گرمش جدا شدید، کوله بستید و دارید میرید یه همچین برنامه ای تبریک داره،  به اندازه همه آدمهایی که نرفتن و خونه نشستن تبریک داره

خبر برنامه رو که شنیدم زنگ زدم به مهدی و بهش دست مریزاد گفتم، صرف نیت برای همچین برنامه ای آدم رو به وجد میاره، تلاش خوبشون تا علم چال و یخچال و اون مقدار صعودشون که جای خود داره

دست مریزاد و خسته نباشید.

 

لمسی بر یال داغ دماوند

 

چند روز گذشته را در شمالغرب دماوند بودیم .

مدت ها بود به یال سرداغ دماوند فکر می کردم. همه مقدمات را چیدیم و زدیم به موج.

برف سنگینی در دشت چمن بن بود روز اول خود را پس از یک برفکوبی سنگین به انتهای دشت و بیخ دماوند رساندیم (به قول نیما در راستای یال سیوله) ارتفاع 3200 متر

روز دوم یال انتهایی را بالا کشیدیم و کمی از کار راهم زخمی کردیم و در 4200 متر چادر زدیم.

شب اما برخلاف آنچه پیش بینی شده بود طوفان شدیدی غافلگیرمان کرد. امید به بهتر شدن هوا باعث شد من و مصطفی حرکت کنیم اما دوساعت بیشتر نتوانستیم چلو برویم. ترس از پرت شدن روی یال باعث شد برگردیم و بقیه روز را با کمک بقیه بچه ها به بیرون آوردن چادرها از زیر برف صرف کنیم.

تلاشی دیگر در اولین فرصت مرا انجا خواهد برد

با تشکر از نیما اسکندری عزیز بابت در اختیار گذاشتن اطلاعات منطقه

 

 

صعود بزرگ یخار

 

تبریک به تیم آذربایجانی صعود کننده دره یخار

دره یخار برای اولین بار در زمستان صعود شد.

 

تیم زنجان که سال گذشته تلاش ارزنده ای روی این دره انجام داد و توانست ان را صعود کند (بدون صعود قله دماوند) سه شنبه این هفته جهت صعود دوباره مسیر و سپس قله راهی منطقه خواهد شد. آرزوی موفقیت برای این تیم.

 

نکاتی مفید در رابطه با کوهنوردی در زمستان

 

"خوب بودکه ...

در روزی آفتابی، بعد از یک بارش برف سنگین و در طبیعتی زیبا، اگر نفر اولی هستیم که گام بر می داریم و مسیر باز می کنیم (برف کوبی)حتی اگر پشت سرمان هم کسی صعود نمی کند، بایست مسیرخوب را انتخاب  کنیم تا دیگرانی که ممکن است روزهای بعد مسیر ما را طی نمایند علاوه بر لذت صعود از خطرات احتمالی انتخاب مسیر بد هم به دور باشند .(گاهی اوقات که هوا پایدار است رد پاها تا چند روز می ماند)" 

 

 

 

نکات بیشتری را در این مورد در دیار الوند بخوانید 

تصویر از حسن باقری، کوه بالقیز تکاب

عکسی که معروف شده

 

این عکس را آبان 89 در یخچال کوچک شمالی سبلان گرفتم، نفری که آنسوتر در حال عبور عرضی ست رضا جعفری ست که برای اولین بار دست به تبر شده

گویا این عکس (به هر دلیلی) مورد توجه برخی کوهنوردان قرار گرفته قبلا یکبار کوچکترش را در وبلاگ گذاشته بودم و همان عکس با همان سایز و کیفیت پایینش و در پیج های مختلف شیر می شود.

 

در سایز بزرگتر ببینید

هرچند خیلی هم عکس تعریفی ای نیست اما با کیفیت تر و بزرگتر بدون امضا در خدمت عموم

شیوه من همانست که در لوگوی وبلاگم نوشته ام:
"این وبلاگ با این انگیزه که مطالبش به کار کسی آید آپدیت می شود بنابراین استفاده از مطالب و عکس های آن بدون ذکر منبع هم بلامانع است. "

 

گزارش تفضیلی ومصور صعود به مسیرهای همدان 67 و فرانسه دیواره علم کوه

باتوجه به اینکه گزارش و اطلاعات کافی در مورد مسیر همدانی ها در اینترنت و حتی فضای حقیقی کم است تصمیم گرفتم در گزارش علم کوه امسالم مسیر همدان را به تفضیل و مصور شرح دهم. امید که به کار کسی آید

در ادامه مطلب گزارش کامل برنامه علم کوه امسالمان را از نظر خواهید گذراند.

ادامه نوشته

تا... علم کوه

 

همه تلاشم را در چند ماه اخیر به کار بستم تا بتوانم امشب راهی علم کوه شوم.

اگر شانس هم داشته باشم و مشکل غیرمترقبه ای پیش نیاید در روزهای آینده به اتفاق شهرام و عامر عزیز تلاشی روی مسیر همدان خواهیم داشت و سپس با محسن و مریم به مسیر فرانسه فکر خواهیم کرد.

تا هفته بعد بدرود دوستان

صعود سنگ محراب در هوایی عالی

تعطیلات عیدی فطر قصد یک دیواره داشتیم اما نمیشد از وسوسه سبلان انجمن چشم پوشی کرد.

گفتند هوا بد است اما سرپرست برنامه تصمیم گرفت تا شابیل برویم و اوضاع را بسنجیم اگر نشد آبگرم سرعین مرهمی بر زخم سبلان خواهد بود.

رفتیم و خوشبختانه هوا اجازه صعود داد.

هوای رویایی پناهگاه مجال استراحت نمی داد باید می نشستی و تا می توانستی می دیدی

 

صبح روز صعود یک چنین پشتِ گرمی داشتیم 

 

 

رفته رفته هوا زمستانی تر شد، برف آمد اما خبری از باد یا سرمای شدید نبود و تیم آهسته و پرامید حرکت کرد

 

تیم بعد از چهار و نیم ساعت از پناهگاه به قله رسید...چه عشقی!

 

خیلی وقت بود به صعود سنگ محراب فکر می کردم، رول هایش قابل اطمینان نبود لوازم کافی همراه داشتیم،  از مسیری جدید و از شکافی تو دل برو بالا رفتیم، برف و بوران هنگام صعود عیشمان را نوش تر کرد

 

 

و این هم ضیافت نهار سرپرست به عنوان حسن ختام برنامه بعد از آبگرم سرعین

 

باردیگر این قله دوست داشتنی

 

در این برنامه غیر از من، محسن حلاوت تبار و الهام کرمی که در عکس هستیم، سعید درگاهی، مریم نوری، اکبر کرمی و افشین ابراهیمی جم هم حضور داشتند که در تایم های مختلف صعود کردند.

گزارش و تصاویر صعود به کلاهک ماکو

(این گزارش در خرداد 94 نوشته شده، پس از صعود دوباره‎ی ما به این کلاهک در فروردین 97 مطالب دیگری به ذهنم رسید که بنا بر اصل پایبندی به مطلب نشر شده گزارش اصلی را ادیت نکرده و صرفا مطالب جدید  با رنگ قرمز به گزارش اصلی افزوده شده است)


طبق برنامه ریزی ای که داشتیم تعطیلات میانه خرداد را به ماکو رفتیم تا بزرگترین کلاهک سنگنوردی ایران را از نزدیک ببینیم.

به همین منظور با محسن حلاوت تبار و مریم نوری زنجان را به مقصد تبریز ترک و سپس با عوض کردن اتوبوس به سمت شهر زیبا و مرزی ماکو رهسپار شدیم. فاصله تبریز تا ماکو جاده ای زیبا و 230 کیلومتری ست که به دلیل قدیم بودن جاده اش حدود سه و نیم ساعت با اتوبوس قابل پیمودن است.

قبلا با آقای اصغر مهدیزاده مسئول فنی این کلاهک و ساکن شهر ماکو هماهنگ  و اطلاعات کافی دریافت کرده بودیم.

کلاهک ماکو برای اولین بار توسط بیوک بهزاد و همطناب تبریزی اش آقای شیوری در سال  1347 یا 48 صعود شد و سپس مسیر دیگری توسط کیومرث بابازاده و تیمشان گشایش شد. (قبل از سفر و حین فعالیت اطلاعات یا اثری از این مسیر ها به ما نرسید)

روی کلاهک دو مسیر تجهیز شده وجود دارد :

 1- مسیر تبریزی ها: که سال 73 گشایش شده، در قلب کلاهک است اما میانی هایش همگی قدیمی و تقریبا نامطمئن، اخیرا نیز با ابتکار! مسئولین شهر چراغ های ال ئی دی در جوار آن در سرتاسر مسیر نصب شده تا از دور پرچم کشور را تداعی کند همین موضوع و وجود سیم و کابل و چراغ در اطراف این مسیر قدیمی مزید بر علت شده تا عملا این مسیر زیبا و پرچالش قابل صعود نباشد

2-مسیر ماکویی ها: که کار گشایش آن سال 90 به پایان رسیده در قسمت غربی دیواره قرار داردو از حیث میانی ها و طاقچه فلزی های کار گذاشته شده در کارگاه ها کاملا تجهیز و قابل اطمینان است.

ظهر چهارشنبه 13 خرداد 94 به شهر رسیدیم فاصله ترمینال شهر تا پای کلاهک را می توان با تاکسی های ترمینال پیمود، مسیر کوتاهیست و قیمت مصوب کرایه تاکسی 3 هزار تومان است. (در سال 97 به 5 هزار تومان افزایش یافته بود)

کلاهک کاملا مشرف به شهر بوده و فاصله آن تا آخرین لاین خانه ها و مرکز خرید 10 دقیقه پایین رفتن از پله های باستانی قلعه است.

 

 

طول اول که در انتها به نردبان فلزی ختم می شود 40 متر است که طبیعی صعود می شود. بالای این طول طاقچه عریض سرتاسری است که مناسب چادر زدن است. با قرار دادن ظرف زیر چکه های آب همیشه جاری برخی قسمت های کلاهک می توان زحمت پایین رفتن این 40 متر را کم و به اب دست پیدا کرد. بعد از ظهر را به ست کردن لوازم و مرور روش صعودمان سپری و شب به خواب می رویم. (اخیرا به لطف کوهنوردان منطقه بخصوص آقای اروج قاسم زاده  پله‎ها برداشته شده تا از صعود افراد آموزش ندیده جلوگیری شود که جای تقدیر دارد، برای صعود این قسمت بد نیست 4-5 عدد پلاک شماره 10 برای بولت های لخت قسمت های پایانی همراه داشته باشید وگرنه مجبورید یک سوم مسیر را بدون هیچ میانی ای صعود کنید)

 

 

صبح روز پنجشنبه باتوجه به اینکه عجله ای در کار نیست و قرار است دوطول صعود و در طاقچه فلزی پایان طول سوم شب مانی کنیم ساعت 7 بیدار می شویم و به پای مسیر می رویم. ساعت 8 اولین کوئیک درا را در رول می اندازم و بالا می روم. ابتدای مسیر سقف است و میانی هایش به نظر قدیمی است. اما مطمئن است اول مسیر کمی وقت گیر است اما عبور می کنم پس از عبور از سقف اولیه مسیر تا کارگاه اول که با طاقچه آبی رنگ مشخص است رول کوبی شده و بولت های ده سانتی دارد. 

 

 

 

روی طاقچه جا برای نشستن دو نفر وجود داردو محسن و مریم با فاصله چند متر از هم صعود می کنند هر دو را حمایت می کنم تا به کارگاه می رسند. طول دوم کمی  بیشتر از 40 متر است. فاصله میانی ها کم است بنابراین یکی در میان کوئیک درا در رول ها می اندازم و با 28 کوئیکی که در اختیار دارم ابزار کم نمی آورم.

 

 

 

طول بعدی وقت گیر تر و سخت تر است حضور پرستوها در اطراف مسیر حال و هوای صعود را دلچسب تر کرده در این طول کوئیک درا کم آوردم و به سختی به طاقچه قرمز رنگ رسیدم. بهتر است در این طول و طول های بعدی اسلینگ های بلند برای جلوگیری از شکست طناب همراه باشد. این طول هم تقریبا 50 متر است. طاقچه اینجا  بزرگتر و جا برای دراز کشیدن و خوابیدن دو نفر وجود دارد. فاصله طاقچه تا دیواره را که حدود نیم متر است   طناب می کشم و چیزی شبیه لندی مهیای خواب نفر سوم ما می شود. 

 

 

زیبایی شهر که اکنون زیر پایمان است و صدای پرنده ها ما را با لبخند به خواب می برد.

روز سوم کارمان زیاد است باید به قله برسیم، دور بزنیم و به پای کار برویم و به اتوبوس بعداز ظهر تبریز برسیم. بنابراین سه صبح بیدار می شویم و سه و نیم صعود را شروع می کنیم. میانی ها همچنان رول بولت، قابل اطمینان و نزدیک هستند. طول چهارم 40 متر است و طاقچه پایان طول همانند طاقچه اول جا برای نشستن دو نفر دارد و به رنگ نارنجی رنگ آمیزی شده. (هر سه طاقچه به وضوح از فاصله دور قابل رویت هستند)

محسن و مریم هم خیلی سریع صعود می کنند و قبل از طلوع هر سه در ابتدای طول آخر هستیم. طول آخر طولانی است و طبیعی و مصنوعی صعود می شود و شکست طناب هم زیاد است. در این طول نیز مشکل کمبود کوئیک درا داشتم. یکی دو جا هم نیاز به نصب میانی بود مگر اینکه توانایی و استقامت سرطناب بالا بوده و بتواند این قسمت ها را طبیعی صعود کرده و به میانی بعدی برسد.

کارگاه آخر هم از سه رول بولت تشکیل شده و زیر سیم بکسل 3 متری ای قرار دارد که به قله منتهی می شود. پس از صعود این طوله پا بر روی قله زیبا و بکر می گذاریم اما حیف که زمان کم است و نمی توان این قله زیبا و مناظر بدیعش را کامل دید.

 

 

 از رخ شرقی قله پایین می رویم و پس از دور زدن کلاهک در پای آن تروارس می کنیم و به ابتدای مسیر می رسیم. لوازم خود را از محل شبمانی برداشته و به سمت ترمینال شهر حرکت می کنیم. (اگر نمیخواهید مسیر طولانی انتهای گرده سنگی تا پای مسیر را بپیمایید می توانید با ادامه دادن مسیر پاکوب در کنار مزار شهدای ماکو وارد شهر شده و با تاکسی خود را به بالای پله ها برسانید ماکویی ها در محاوره خود کلاهک را صخره "در ترکی قایا" می نامند)

در پایان لازم است از زحمات قابل احترام آقایان اصغر مهدیزاده ، ناصر مهدیزاده، افشین  اسماعیلی دوخت  ، موسی وحدانی و همه عزیزانی که برای گشایش این مسیر و میزبانی و راهنمایی تیم هایی که به منطقه می روند زحمت کشیده اند تشکر کنم.

شماره تماس  آقای اصغر مهدیزاده مسئول فنی کلاهک ماکو:  09141630781

شماره تماس آقای موسی وحدانی از گشایندگان مسیر و از کوهنوردان منطقه: 09149624734 (آقای وحدانی دیگر در ماکو زندگی نمی کنند)

شماره تماس آقای اروج قاسم زاده از گشایندگان مسیر و کوهنوردان منطقه 09144856830
شماره تماس آقای افشین اسماعیل دوخت از کوهنوردان منطقه 09014471962

 

گزارش و تصاوير صعود ديواره شمالي شاخك

آيا اين مسير ديواره است يا تنها يك شيب برفيست؟

تا قبل از صعود ما نيز شبهاتي در اين مورد كه مسير صعود به شاخك ديواره ايست يا نه مطرح شد در تمامي گزارش هاي در دسترس صعود و تلاش، اين  مسير  ديواره ناميده شده است. (رجوع كنيد به گزارش صعود حميد اولنج، شهرام عباس نژاد، كاظم فريديان و امير مقيمي در اينترنت) در واقع علت اصلي شبهه، رگه اي برفيست كه از ابتدا تا قله و به موازات ديواره شاخك كشيده شده و وقتي از دور نگاه كنيد به نظر مي آيد كه مسير صعود همين رگه برفي است. در حاليكه اين رگه برفي در دو قسمت توسط آبشار يخي و گرده صعب العبوري قطع شده و جليل كتيبه اي نيز پس از پايان سه طول برفي پرشيب ناچار به درگيري با ديواره شده و اين درگيري به غير از يك طول كه يخ و برفيست كماكان تا قله ادامه مي يابد.

 

براي بزرگنمايي روي عكس كليك كنيد



گزارش و عكس هاي برنامه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

عکس قله

یکشنبه 20 بهمن 1392 - ساعت 14:30

قله شاخک پس از تلاشی 8 ساعته

البته این تصویر خطای دید دارد! آنچه می بینید سه نفر و یک عکاس نیستند در واقع 11 نفر روی قله اند حقا بی انصاقیست اگر این چهار نفر را 11 نفر نبینید چون برای رسیدن به یک چنین لحظه ای یک مجموعه ماه ها تلاش کرد و 11 نفر واقعا از جان مایه گذاشتند و تشکر ویژه از حامد علیپور عزیز که تیم را از زنجان ساپورت کرد و همه عزیزانی که به یادمان بودند.

سید حمید صدیقیان

محمد ژاله

مهدی بیگدلی

سعید نبی لو

بهادر احمدی

حسین اجاقلو

مرتضی احمدلو

بابک عسگری نژاد

یاسر جعفری

وحید محمدی

و من که اسما سرپرست برنامه بودم و همه زحمات را بچه ها کشیدند.

فراخوان اردوهاي هيماليا نوردي بانوان و آقايان در زنجان

به نقل از سايت هيات كوهنوردي زنجان:

"بدینوسیله به اطلاع می رساند کارگروه هیمالیا نوردی هیئت کوهنوردی و صعودهای ورزشی استان  زنجان در نظر دارد در تابستان 93 صعود به یکی از قلل 7000 متری را در بخش بانوان و آقایان در دستور کار خود قرار دهد.

 لذا از تمامی علاقمندان  و واجدین شرایط به شرکت در اردوهای آموزشی ، آمادگی و انتخابی  دعوت به عمل می آید جهت ثبت نام همه روزه به غیر از روزهای تعطیل بین ساعات 10 الی 12 صبح   تا تاریخ 92/11/20  به دفتر هیئت کوهنوردی مراجعه نمایند.

 لازم به ذکر است برنامه صعود آقایان با هزینه شخصی و با مجوز شورای برون مرزی اجرا خواهد شد ،  برنامه آقایان  به توصیه هیئت رئیسه هیئت کوهنوردی جهت بالا بردن پتانسیل هیمالیا نوردی استان در جهت اجرای برنامه صعود به قلل هشت هزار متری در سالهای آتی خواهد بود."



تصاويري از برنامه دراي تولينك جمعه گذشته

جمعه گذشته طبق برنامه انجمن كوهنوردان زنجان به همراه 15 نفر جهت صعود قله قوش قيه سي به منطقه رفتيم و فرصتي دست داد تا روي ديواره و صخره هاي غربي اين كوه تمرين دراي تولينگ انجام دهيم.

شركت كنندگان:

بابك عسگري نژاد، پگاه مجتهدي، هميا حيدري، مهدي بيگدلي، مهتاب بيگدلي، سميرا خدايي، جعفر جواديان، فرشاد اسكندري، فروزان تسليمي، بهادر احمدي، مسعود نظريان، سينا ...، فاطمه موسوي، حميد صديقيان، من و امير بيگدلي (سرپرست)

در ادامه تصاويري از اين برنامه از نظرتان خواهد گذشت:

ادامه نوشته

گزارش صعود زمستانه به قله دماوند از مسير شمالشرقي

ساعت 5 صبح روز سه شنبه 10 دي ماه به اتفاق 8 نفر ديگر از دوستان با يك ميني بوس زنجان را ترك ميكنيم.

هدف تيم تلاش روي قله دماوند است از دو مسير جنوبي و شمال شرقي

بعد از ظهر به پلور مي رسيم محمد ژاله رفعتي، سعيد نبي لو، بابك عسگري نژاد و حسين كريمي پياده شده و به قرار گار پلور مي روند تا فردا به سمت مسير جنوبي حركت كنند.

مهدي بيگدلي، بهادر احمدي، ياسر جعفري، مصطفي بيات و من نيز در ابتداي فرعي ناندل در جاده هراز پياده مي شويم و با خوشامدگويي آقاي صالحي كوله هايمان را بار نيسان مي كنيم.

ساعتي از شب گذشته كه در منزل آقاي صالحي هستيم تا شب فرصت كافي براي جمع و جور كردن لوازم و تهيه شام داريم و بعد مي خوابيم.

قبل از اينكه ساعت به 3 صبح برسد بيدار شده ايم و پس از خوردن صبحانه به راه مي افتيم.

جاده خاكي روستا كه تمام مي شود از رودخانه عبور مي كنيم و شيب اولين تپه را بالا مي كشيم برف مي بارد. برف كوبي از همين اول كار شروع مي شود. هوا روشن مي شود اما خبري از ديد كافي نيست بارش برف و مه غليظ ادامه دارد.



ادامه نوشته

يك هواي خوب با دوستان خوب

روز جمعه با دوستان خوبي مهمان طبيعت زيباي منطقه زوهرون بوديم.

زحمت اجراي اين برنامه را مهدي بيگدلي كشيد كه يكي از برنامه هاي آماده سازي دماوند شمالشرقي بود ( اين برنامه در دي ماه اجرا خواهد شد)

در اين برنامه سه قله دينگه - آغ داغ - خيرالمسجد صعود شدند.

نفرات شركت كننده: 

مهدي بيگدلي - مهدي رستمي - افشين ابراهيمي جم - الهام كرمي - سعيد نبي لو - سعيد امامياري - محمد ژاله رفعتي - حسين كريمي - حسين اجاقلو - مصطفي بيات - بابك عسگري نژاد - سعيد نصيري - حسين مصطفوي و من

گزارش اولين صعود زمستانه ديواره شاخك علم كوه

آنچه از نظرتان خواهد گذشت گزارش صعود حميد اولنج، كاظم عرب و مسعود خرمرودي است از صعود زمستانه شان به ديواره شاخك علم كوه.

اين صعود در اسفند سال 1374 و طي يك برنامه 17 روزه صورت گرفته است. ديواره شاخك پيش از اين صعود زمستانه نداشت اما بارها در تابستان صعود شده بود. اين گزارش در يكي از دفاتر ثبت گزارش رودبارك نوشته شده بود كه عامر ازوجي عزيز زحمت اسكن و ارسال آن براي بنده را كشيد كه همينجا از او كمال تشكر را دارم.


تصوير صفحه آخر اين گزارش


اين ديواره شاهد يك صعود زمستانه ديگر نيز بوده كه در سال 1380 و در جريان صعود سراسري تيم ملي كوهنوردي صورت گرفته است. گزارش اين صعود را نيز مي توانيد در وبلاگ علم چال و به قلم شهرام عباس نژاد بخوانيد.
ادامه نوشته

عكس و گزارشي كوتاه از صعود به قله ساوالان

تعطيلات گذشته را در معيت دوستان صرف تلاشي بر روي ساوالان كرديم.

برنامه اي كه به همت انجمن كوهنوردان زنجان برگزار شد و طي آن 14 نفر بر روي قله قرار گرفتند.

هدف اين صعود آشنا كردن دوستان كم تجربه تر با صعودهاي زمستاني بود كه با تلاش هاي سعيد نبي لو سرپرست اين برنامه به خوبي انجام گرفت.



گزارشي كوتاه و تصاوير ديگر از اين برنامه را در ادامه مطلب ببينيد

ادامه نوشته

ديواره علم كوه از نمايي متفاوت


ديواره علم كوه از از روي ديواره شاخك همين پريروز