مطلب آموزشی

همه چیز در مورد کفش کوهنوردی....
ادامه نوشته

عکس

عکس هایی از برنامه های مختلف و دوستان
ادامه نوشته

تكه قيه سي

گزارش برنامه تكه قيه سي - شهريور ۸۵ - سرپرست : خودم...
ادامه نوشته

هيئت كوهنوردي زنجان

تقويم ورزشي ۶ ماهه دوم هيئت كوهنوردي زنجان اعلام شد...

ادامه نوشته

دماوند

ادامه نوشته

علم کوه

گزارش برنامه علم کوه - مرداد 85 - هیئت کوهنودی زنجان-سرپرست:حسن ملکی راد
ادامه نوشته

کفش کوه

از قديم معروف بوده است که پا قلب دوم انسان و مخصوصا کوهنوردان است . بنابراين کفش که محافظ پا است از مهمترين وسايل و پوشاک کوهنوردي به شمار مي رود ...
ادامه نوشته

گزارش پیمایش مسیر زنجان ماسوله

برای طرح گزارش برنامه ما باید به قدری عقب تر برگشت یعنی زمانی که ما تصمیم به انجام این برنامه گرفتیم .

اول تصمیم براین بود که ما درهنگام تعطیلات نوروزی این برنامه را به انجام برسانیم ولی با تحقیقات به عمل آمده معلوم شد که میزان بارندگی در این روزها بسیار زیاد است بنابراین مجبور به عقب انداختن برنامه شدیم ؛ تا این که نفرات آماده همکاری شده و قول همنوردی را به ما دادند البته برای تاریخ 31/3/85 ، سرانجام روز موعود فراررسید .

یک روز قبل از برنامه همنوردان یک جا جمع شدیم تا هماهنگی های پایانی صورت پذیرد اما متاسفانه آقای امیر ملک امیری به دلیل مصدومیت در یکی از برنامه های آماده سازی اخیرمان نتوانست در این برنامه حضور پیدا کند ؛ (من ، مسعود بهرامی ، سیاوش انصاری و حمید حسنی) صحبت های پایانی و هماهنگی های لازم را به عمل آوردیم و برای حرکت در فردا آگاهی لازم را برای انجام برنامه کسب کردیم . فردای آن روز یعنی 31/3/85 به علت اینکه من امتحان داشتم قرارمان به تاخیر افتاد (ساعت12). وقت قرار فرا رسید همه چیز مساعد بود ولی  با بد قولی یکی از همنوردان (حمید حسنی) مواجه شدیم . ما لوازم عمومی را که در اختیار ایشان بود از دست دادیم که موجب به مشکل برخوردن ما در طول برنامه و سختی هایی شد که اگر وسایلی که آوردن آن ها برعهده آقای حسنی بود را داشتیم قطعا آن مشکلات برایمان پیش نمی آمد .

سرانجام حرکت خود را از «روستای پایین کوه» آغاز کردیم. بعد از 1 ساعت راهپیمایی به منطقه «وای وای گدیکی» رسیدیم و سرعت خودرا زیاد کرده و در عرض 45 دقیقه خود را به «روستای تهم» رساندیم . بعد از کمی پیاده روی اتومبیلی پیدا کردیم تا به وسیله آن به «آق گدیک» برویم که حدود 15 دقیقه طول کشید . از آنجا با پیاده روی یک ساعت و نیمی خود به «روستای گومان» رسیدیم . روستاییست ییلاقی که در میان درختان انبوه گردو و فندق پنهان شده است .در این منطقه برای صرف نهار توقف کردیم ولی به دلیل به همراه نداشتن وسایل لازم مثل اجاق خوراک پزی و روشن کردن آتش کمتر از 2 ساعت وقت خود را در این توقف از دست دادیم و حدود ساعت30/5 حرکت کردیم و به دلیل تحقیقاتی که از قبل انجام داده بودیم و فاصله زمانی بین «روستای گومان» تا «روستای شیرمشه» 2 ساعت برآورد شده بود امیدوار شدیم که تا قبل از تاریکی هوا به «شیرمشه» برسیم . ولی علی رغم سرعت بالا و تلاش بی مثالی که انجام دادیم نتوانستیم در کمتر از 3ساعت و 15 دقیقه به مقصد برسیم و بنابراین به تاریکی خوردیم و با نور کم فروغ چراغ پیشانی با گیرکردن در بوته های تمشک و تارهای عنکبوت و بسیاری از مشکلات حدود ساعت 45/8 به «روستای شیرمشه» رسیدیم و کمپ شبانه خود را برپا نموده و شب را آنجا سپری کردیم . مسیر گومان تا شیرمشه مسیریست که با مالرویی مشخص در دره ای سبز پوشیده از درختان انبوهی که اغلب گردو و فندق و بعضی وحشی هستند و در خط القعر دره رودی پرآب و زیبا قرار دارد طول مسیر هم پر از بوته های تمشک است . و روستای شیرمشه روستاییست که از لحاظ موقعیت و بزرگی و سبزی بسیار شبیه گومان بوده و در این فصل سال هردو روستا تقریبا خالی از سکنه هستند .صبح روز بعد ساعت 4 بیدار شده و بعد از حدود 1 ساعت حرکت خود را شروع کرده و تا «روستای ایچ» پیاده روی کرده و از آنجا به وسیله اتومبیلی به درام و از آنجا با اتومبیلی دیگر به نوکیان رفتیم . از نوکیان در مسیر رودخانه حرکت کردیم و پس از 45دقیقه به تقاطعی رسیدی که رودخانه با رودخانه دیگری برخورد می کرد . باید از رودخانه عبور می کردیم و به طرف دیگر آن رفته و به طرف ییلاق سیاب حرکت می کردیم ولی روخانه صعب العبور بود و به سختی از آن عبور کردیم و پس از رد کردن گردنه به ییلاق سیاب رسیدیم و نهار را در همان جا خوردیم و سپس به طرف گردنه زنجان ماسوله حرکت کردیم و در زیر  روشنایی کم فروغ و گرگ و میش عصر پنج شنبه به نزدیک گوسفند سرا رسیدیم البته ناگفته نماند که شیب تندی که از قبل از وجود آن باخبر شده بودیم را برای فردا گذاشتیم چون در آن تاریکی کمی خطرناک می نمود . شبی خاطره انگیز و پر سروصدایی را گذراندیم و صبح پنج شنبه حدود ساعت 7 آماده طی مسیر پایانی را کردیم البته ناگفته نماند که در شیب تند سرازیری قبل از گوسفند سرا مچ پای من آسیب دید و این آقای بهرامی بود که با تجربیاتی و آموزش هایی که درمورد کمک رسانی به مصدومین دارد به کمکم رسید و من به سختی ادامه مسیر را طی کردم کمی پایین تر از منشا رودخانه زمین مسطح گوسفندسرا بود که رخ نمایی می کرد و در امتداد رودخانه حرکت کرده و به جنگل زیبایی رسیدیم و پس از گذر از این منطقه زیبا و رویایی به مقصد نهایی خود یعنی ماسوله رسیدیم . هنوز مدت زیادی در شهر نبودیم که یکی از آشنایان آقای سیاوش انصاری را در شهر دیدیم و وقتی متوجه شدیم که می توانیم با اتومبیل ایشان به زنجان برگردیم همه نگرانی هایمان در مورد اینکه با مشکلی که برای پای من به وجود آمده چطور باید مسیر برگشت را بگذرانیم از بین رفت و به راحتی به زنجان رسیدیم .

در پایان جا دارد از زحمات دلسوزانه آقای حاج مجید دربانی که واقعا استادی را در حق ما تمام کردند و راهنمایی های آقای حسن ملکی و آقای حسن مدقالچی و دیگر عزیزانی که ما را برای انجام هرچه بهتر این برنامه کمک رسانده اند صمیمانه تشکر کنیم .

پوزش

مدتیست که فرصت نمی کنم به بلاگ برسم

و کم پیدا می شم منتظر يه بازگشت طوفانی باشید

گزارش صعود سراسری زمستانی الوند

عشق به کوه و کوهنوردی عشق به مقاومت ، صبر و نیکدلی است

با یادی از همه آن هایی که جان در ره این عشق از کف دادند...

برنامه کوهنوردی الوند همدان از طریق هیئت به گوش ما رسید ما هم از اینکه هیئت به ما بها داده و ما را لایق این برنامه دانسته است بسیار خوشحال شدیم . به هیئت رفتیم و در صحبت با آقای حسن مدقالچی از کم و کیف این برنامه آگاه شدیم ولی این وسط یک مشکل بزرگ برای من بود و آن هم مقارن بودن روز حرکت با امتحان پایان ترم درس 3 واحدی من بود ولی از آنجایی که برای من همیشه کوهنوردی از دیگر چیزها اولویت بیشتری داشته است عشق به کوهنوردی باعث شد که درس را حذف کرده و رهسپار همدان شوم .

روز قبل ار حرکت یعنی 2/11/84 در هیئت وسایلی را که کم داشتیم و لیست وسایلی که باید داشته باشیم را از هیئت گرفتیم با زحمت های آقای مدقالچی همه بچه ها مجهز شدند و رفتیم تا برای فردا آماده شویم .

روز حرکت یعنی 3/11/84 صبح زود همه افراد گروه : آقای حاج مجید دربانی آقای حسن مدقالچی آقای ولی الله مرادخانی آقای سیاوش انصاری خانم سرور خانم نظریان آقای حمید حسنی آقای امیر ملک امیری آقای حسین مقدم آقای بهزاد معصومی و من جمع بودیم وپس از دقایقی معطلی معمول با اتوبوسی به سمت همدان حرکت کردیم . در بین راه از مناظر و کوه های اطراف همدان بسیار لذت بردیم و تا خود همدان با آقای مقدم و حسنی درمورد کوه های اطراف بحث می کردیم تااینکه رسیدیم به مقصد.

به همدان که رسیدیم در ترمینال به وسیله چند تاکسی به محلی که برای اسکان ورزشکاران در نظر گرفته شده بود که فکر می کنم مرکز تربیت معلم همدان بود رفتیم . به آنجا که رسیدیم به دلیل زود آمدن ما هنوز خوابگاهی برای ما در نظر گرفته نشده بود و ما در نمازخانه ی آن محل همراه با گروه های کوهنوردی سایر استان ها اسکان گزیدیم و مشغول خوردن ناهار و دیگر کارهای شخصی شدیم .

 سپس حدود ساعت 2 بعدازظهر ما به محل خوابگاه خود در همان مجموعه رفتیم یک خوابگاه 8 تخته تقریبا مناسب که در آن روز آقای ملکی و آقای سیدحمید صدیقیان هم به ماملحق شدند . که از تجربیات و دانش ایشان بسیار بهره برده و چیزهای بسیاری یاد گرفتیم .

ما آن روز را به گشت و گذار در شهر و رفتن با اعضای گروه به فروشگاه وسایل کوهنوردی و دیگر کارهای متفاوت گذرانیدیم شب آن روز پس از خوردن شام مشغول جمع کردن وسایل کوله ها و دیگر صحبت ها شدیم که آقای دربانی بسیار به ما کمک کرده و وسایل کوله های ما را دوباره جمع کردند و به ما آموزش های بسیاری در مورد جمع کردن وسایل کوله دادند.

فردای آن شب یعنی صبح روز حرکت به سمت کوه همه بیدار شده صبحانه ی مختصری خورده و وسایل خود را جمع کرده و با اتوبوس های در نظر گرفته شده به سمت سالن بوعلی تربیت بدنی که مراسم افتتاحیه قرار بود در آنجا برگزار شود رفتیم در آن محل مراسم افتتاحیه و تقدیر از پیشکسوتان این ورزش برگزار شد . در ابتدای آن مراسم گروه سرعت همدان برای صعود چند ساعته به قله الوند داخل سالن شد و پس از زدن یک دور در داخل سالن به سمت الوند رهسپار شدند تا بتوانند تا پایان مراسم افتتاحیه قله را صعود کرده و به سالن برگردند که چنین هم شد در آن مراسم همچنین از پیشکسوتان و افتخارآفرینان این ورزش تقدیر شد از جمله آقای حسن نجاریان .

سپس رژه تیم های استان ها شروع شد و تیم های مختلف در داخل سالن همراه با تابلویی که نام استانشان روی آن نقش بسته بود رژه می رفتند تیم ما هم با بچه های عاشق و شیفته این ورزش با علاقه خاصی ابهت خود را نشان می داد . و می رفتیم تا کم کم به خارج سالن و محل استقرار اتوبوس های حرکت به سمت پای کوه نزدیک شویم .

از سالن خارج شدیم و دو یا چند گروه شدیم تا گروهی به سوی قله کمرلرزان گروهی به سوی قزل ارسلان و گروه های دیگر به سمت قله های دیگر رهسپار شوند گروهی که من در آن بودم تشکیل می شد از آقای حاج مجید دربانی آقای سیاوش انصاری آقای حمید حسنی -آقای بهزاد معصومی آقای امیر ملک امیری آقای حسین مقدم و من که با 46 نفر دیگر از استان های دیگر به سرپرستی آقای مقدم از پیشکسوتان و استادان کوهنوردی که اهل خود همدان هم بودند در ابتدای مسیر مستقر شدیم .

 

پس از کمی صحبت کوتاه به راه افتادیم گروه 53 نفره ما خیلی آرام و متین از مسیری کم هیجان به راه افتاد ولی در همین گروه آرام که شبیه اقیانوس در یک روز آفتابی می نمود اگر تک و توک موجی هم در این اقیانوس پیدا می شد و آن را به نشاط دعوت می کرد بچه های گروه زنجان بودند که با آواز های ((ماشالله تیم)) و ((ماشالله بچه ها)) گفتن ها خود را بسیار با نشاط و خستگی ناپذیر نشان می دادند .

تا اینکه پس از 2 تا 3 ساعت کوهپیمایی در برف تقریبا سنگین راه به تاریکدره محلی که قرار بود آن بعدازظهر و شبش را در آنجا بگذرانیم رسیدیم پس از رسیدن بچه های عقب مانده ی لرستان و دزفول به تاریکدره آقای مقدم سرپرست محترم تیم شروع به صحبت کردند .

بچه ها پس از اتمام سخنان ایشان شروع به زدن چادر کردند و بلافاصله در چادر قرار گرفتند تا ضمن تجدید انرژی از دست رفته استراحتی کنند تا برای کوهپیمایی سنگین فردا آماده شوند .

عصر آن روز آقای مجید دربانی به همراه سیاوش انصاری و امیر ملک امیری در چادر (Camp) خود و من به همراه بهزاد معصومی و حسین مقدم و حمید حسنی در چادر (K2)  خود قرار گرفتیم غافل از مصیبتی که قرار است به آن دچار شویم . غافل از کولاک سنگینی که شب قرار است اتفاق بیفتد و مقاومتی که چادر ضد آب و ضد توفان!!!!!! ما از خود نشان خواهد داد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! .

 

فکر می کنم تصویر کاملا گویای حقیقتیست که آن شب اتفاق افتاد مصیبتی که ما چهار نفر در آن گرفتار بودیم البته ناگفته نماند که چادرهای بعضی از گروه های دیگر و استان های دیگر هم شکسته بود ولی هیچ کدام از آن چادرهای کیفیت چادر ما را نداشت و مثل چادر ما نمی توانست نم و رطوبت را از خود عبور دهد . واقعا ما آن شب به ضد آبی و ضد طوفانی چادر خود و همچنین ضدآبی کیسه خواب های خود مخصوصا کسیه خواب من که از نوع پر بود پی بردیم و معنای واقعی آن را فهمیدیم . من مجبور بودم ساعتی یکبار از چادر خارج شوم و به وضعیت چادر خود و برف های انباشته شده در اطراف و روی آن رسیدگی کنم.

بالاخره هرچه بود بدون دقیقه ای خواب و استراحت ساعت 5 صبح عزم جمع کردن چادرها و رفتن به سمت پناهگاه کردیم که شاید در حدود 600 متر یا کمی بیشتر از محل کمپ چادرهای ما فاصله داشت طوفان و کولاک شدیدی بر فضا حاکم بود به طوری که نزدیک به 50 دقیقه طول کشید تا ما فاصله چند صدمتری خود تا پناهگاه را پیموده و به آنجا برسیم در بین راه از شدت طوفان ایستاده و حتی مجبور می شدیم برگردیم و پشت سنگی پناه بگیریم در هر صورت به آنجا رسیدیم آقای حسنی کنار کوله هایی که با خود آورده بودیم ماند و من و آقای مقدم دوباره به محل چادر خود برگشتیم تا اگر کاری از دستمان برمی آید انجام دهیم در طول این مدت که خیلی بیشتر از 1 ساعت بود آقای معصومی هنوز موفق نشده بود با تمام سرعت عملی که در بستن و باز کردن چادر دارد آن را ببندد تا اینکه با کمک بچه ها این کار انجام شد و در راه پناهگاه به بچه های دیگر تیم ها کمک کردیم افرادی که برخی کاملا زیر برف مدفون شده بودند برخی زیر چادر شکسته و آوار برف مانده بودند . در هر صورت پس از گذراندن حدود 24 ساعت در پناهگاه و به دلیل برف و کولاک سنگین اجازه صعود نیافتیم .

   

 و صبح روز بعد یعنی 6/11/84 به سمت شهر حرکت کردیم که در بین راه بازهم بچه های زنجان بودند که پیام آور شادی نشاط و انرژی برای همه بودند .

 

 تا اینکه نزدیک های ظهر همدان رسیدیم و مستقیما با اتوبوس های تعبیه شده به همان محل سالن بوعلی رفتیم ولی به دلایلی که نفهمیدیم مراسم اختتامیه برگزار نشد ولی ما فرصت یافتیم تا با کسب اجازه از سرپرست خود آقای مجید دربانی گذرا سری به مزار ابوعلی سینا بزنیم .

برگشتیم به دیگر بچه ها ملحق شدیم و پس از رسیدن خانم ها آماده حرکت به سوی ترمینال و سپس زنجان شدیم که متوجه شدیم نه ما بلکه هیچ کدام از 900 نفری که در این صعود سراسری شرکت کرده بودند نتوانستند قله ای را بزنند .این هم عکسی است که با آقای ریاحی دوست دزفولی خود که خیلی انسان متواضع و نیک منشی بودند گرفتم .

به امید صعود های دیگر ....