مرداد 93 حین انجام تست مربیگری سنگ در پلخواب قرار شد برای بخش تِرَد، مسیر دوست دارم را صعود کنم.

تجربه زیادی در ابزارگذاری نداشتم اما خالی از آن هم نبودم. ابزارهایم را درست چیده بودم و قسمت پرریسک مسیر را نشان کرده بودم. همان ابتدا عباس محمدی که پای مسیر اچ تست می گرفت از من خواست رول سوم را قبل از ورود به کلاهک استفاده کنم، دو نفر قبل از من به اصطلاح یه تِک (بدون فیکس و دست به کوئیک شدن) آن را صعود کرده بودند و من هم  دوست داشتم بتوانم این کار را انجام دهم. اولین بار بود روی این مسیر میرفتم و صعود آنسایتم بود.

ابتدای کلاهک فرند قرمز را گذاشتم دو و نیم متر جلوتر یه گیره خوب داد و کیل ریزی گذاشتم و رد شدم، لک خون های کهنه وتازه که نشان از زخم شدن انگشت در شکاف نازک داشت اطراف شکاف تا انتهای کلاهک انگار که بخواهد مسیر را نشانه گذاری کرده باشد نمایان بود. .وسطهای کلاهک دیگر پا نمیداد و کل فشار روی دست و نیم بند انگشتی بود که در شکاف فرو رفته بود. یک لحظه دچار تردید شدم، پشت سر را نگاه کردم یک پا عوض در جهت عکس مسیر زدم و همان گیره خوب را دوباره گرفتم و پشت کیل قرمز، فرند ریزی گذاشتم و برگشتم. صدای خنده کنایه آمیز دو مربی که پای شیرین در حال تست گرفتن بودند  تردیدم را بیشتر کرد. داشتم به انتهای کلاهک می رسیدم که پایم سر خورد و یک لحظه بعد خودم را معلق با پای گیر کرده بین طناب و سرو ته یافتم. صدای خنده بلند تر و کنایه ها عیان تر شده بود می دانستم که ضعیف بوده ام و خطاهایی هم داشته ام اما حس خوبی نداشتم.

دست به طناب چرخیدم و بالا را نگاه کردم، کیل در رفته بود اما فرندی که بعدا اضافه کرده بودم نگهم داشته بود. مربی ای که به کارم نظارت می کرد به جمع دست در جیبان در حال خنده پیوسته بود و من یاد سه سال پیش و دوره مربیگری کوهپیمایی افتاده بودم و ذکر صبح و شب ما که این دوره با مفاهیم خنده دار و روش های برگزاری نخ نما هیچ چیز برای ما نداشته جز اتلاف پول و وقت و اعصاب.

چند روز پیش مرتضی نادی سنگنورد و کوهنورد با تجربه و با اخلاق همانجا و همانطور پاندول شده و ابزارهایش زیپ کرده، مرتضی روی دیواره های بلند و در زمستان کار کرده بود او کسی نبود که همه ابزارهایش بد بنشینند. «اشتباه فردی»! ای که عده ای از روی ناآگاهی و عدم شناخت مرتضی به او نسبت می دهند در قامت رعنای او نبود.

من نمی دانم مسئول دوره مقصر بوده یا مربی ای که بالای سر مسیر بوده و اصولا این به اصطلاح اشتباه را چند تای ما هزاران بار انجام داده ایم و فقط اندازه او بد نیاورده ایم، اما می دانم این سیستم مربی پرور نیست. دایره ای از خودی ها تشکیل می دهد و از جوانان از همه جا بیخبر برای همان خودی ها پول میسازد عنوان درجه یک و دو می فروشد و هیچ نمی داند که این روش های نوین پولسازی و مارکتینگ شاید در کف بازار نهایتا باعث کسادی کسب رقیب شود اما در کوهنوردی نازنینی مثل مرتضی را از ما میگیرد و درختی که بزودی قرار بود پربار و سترگ گردد را به سنگی سیاه و سرد تبدیل می کند.

کاش یک نفر پیدا شود بیاید بگوید مرتضای ما زنده است و همین هفته قرار است زنگ بزند و با همان لحن باحالش ادای حرف زدن های توی بیسیم مرا دربیاورد.