ديروز از طرف گروه كوهنوردي برق منطقه اي زنجان صعود سراسري به قله خيرالمسجد زنجان تدارك ديده شده بود. كوهنوردان زيادي از گروه هاي هيئات و شركت ها به اين مراسم دعوت شده بودند.

يكي از حسن هاي صعود سراسري نكته هاي و موارد جالب و متفاوتي ست كه به چشم مي خورد. و نوع ديدگاه ها و " دلمشغولي ها "ي متفاوتي كه ديده مي شود.

باني و برگزار كننده برنامه وسايل اياب و ذهاب و حتي صبحانه و ناهار را تدارك ديده بود (براي اولين بار بود چنين چيزي مي ديدم دستشون درد نكنه!!)


اين گروه بزرگ تقسيم مي شد به گروه هاي كوچك تر ولي يك مسير و يك هدف!!


با اينكه همه باهم در يك مسير و يك هدف بودند ولي در هر دل و هر فكر مسئله اي بغايت متفاوت با ديگران (مثل اثرانگشت و مردمك و اينا) در جريان بود!


مثلا:

يكي دوست داشت بره تو شيب و مسير سنگي تا تمريني كرده باشه يا حداقل نشون داده باشه تمرينش رو!!


يكي بچه سن بود و داشت اولين قله اش رو صعود مي كرد و...واي كه چه حسي داشت و واي كه چه حسادتي كردم به حالش


قله بود و باز هر كس در فكري و من در فكر اينكه چرا در اين ماه سال اينقدر برف روي كوه ها كمرنگ است ياد ارديبهشت و خرداد مي افتم


و باز قله بود و سرپرست برنامه آقاي زباني كه مثل هميشه متين و آرام بود و متفاوت تر از ديگران با لبخندي از همه پذيرايي مي كرد


و باز...قله بود وباز نمي دونم چرا خوردن صبحانه در هواي سرد قله اينقدر مي چسبه!!!! و اين هم يكي ديگر از افكار متفاوتي بود كه در اذهان مي لوليد!!


بازگشت از قله و عده اي در فكر فرار به مكاني كم ارتفاع تر و گرم تر-عده اي در فكر ناهار و گرسنگي و عده اي هم با ولعي وصف ناپذير در حال سرسره بازي!!!

این عده آخر برخی کودک بودند و برخی دوست داشتند کودک باشند و برخی هم به قول آقای موحد کودک درونشان بیدار شده بود!!