ایمیلی با عنوان سوگنامه ای برای کوهنوردان شهرم  به این وبلاگ ارسال و نگارنده آن خواستار انتشار آن از طریق این وبلاگ شده است. مطلب مذکور در ادامه از نظرتان خواهد گذشت

ضمنا هویت نگارنده مطلب نزد بنده محفوظ است.

"صباحیست هیات کوهنوردی زنجان به قول خودش "به قصد صعود قله ای 8000 متری در هیمالیا" اردوهایی را برگزار و همراه با آن همه فعالیت های کوهنوردی استان را بایکوت و در حاشیه قرار داده است. صعودی که فواید آن برای کوهنوردی شهر و استان هنوز مشخص نیست و معلوم نیست انگیزه واقعی از برگزاری چنین اردوهایی چیست.

به حدود دو سال پیش بر می گردیم وقتی قرار شد اولین صعود برون مرزی زنجان برگزار شود همان ابتدا جارو جنجالی بر سر اینکه فلان شرکت می کند و فلانی شرکت نمی کند در شهر اتفاق افتاد. اردوها برگزار شد و جنجال اصلی در اواخر اردوها بود  صحبت ها پیرامون پارتی بازی در انتخاب ها و نفوذ مالی و ریاستی عده ای بود. و گاهی هم صحبت بر سر انتخاب قله بود و عده ای به دنبال صعودی بی خطر و آرام بودند و توجیه شان سطح پایین کوهنوردان و عده ای دیگر علاقمند به صعود بهتر بر روی قلل بزرگ نام تر بودند و مدعی بودند ما چه مان از فلان شهر کم است؟ و جنجال اینکه این اولین صعود برن مرزی است یا صعودی که 3 سال قبلش اجرا شده بود؟ که بالاخره به قول بنده خدایی «نجابت» مردم زنجان دیوار کوتاهی بود در مقابل زورگویی و خود رایی برگزار کنندگان و آنهایی که دیگر نام هیات و کمیته را هم با خود یدک می کشیدند و صعود دقیقا همانطوری که خواهندگان می خواستند برگزار شد صعودی که نقل این مطلب نیست.

نکته قابل توجه در مورد این صعود که شخص نویسنده این وبلاگ هم به قول خودش با آن موافق است این بود که این صعود با هزینه گزافی که داشت چقدر به درد کوهنوردی شهر و استان خورد و کی قرار است این سرمایه گذاری برگردد؟ از کل 13 نفری که برای صعود موستاق آتا در سال 88 اعزام شدند شاید یکی دو نفر هستند که هنوز به صورت جدی در حال ادامه فعالیت هستند. بهنام سلحشور، مجید پیری، شوذب مرکدی، مسعود بیات منش، حسین مهدوی، فرشاد اسماعیل زاده و  فرزاد آرج رفتند و این قله را صعود کردند کدامشان به درد کوهنوردی شهر و جوانانی که دوست دارند پا در جاپای آنها بگذارند خورده اند؟ آنهایی که نام نبردم هم نه اینکه خیلی مثمر ثمر بوده اند ولی لااقل  در مه خودی نشان داده اند و پایش بیفتد چیزی برای گفتن دارند.

کدام عقل سالمی قبول می کند 60 میلیون پول بی زبان صرف صعودی شود که تنها فایده آن بنرهای بزرگ تبلیغاتی اش بود که به هیات کوهنوردی زنجان هویتی فعال می بخشید و به سرپرستش  فرصتی برای عرض اندام دوباره. شما فقط تصور کنید این مبلغ هنگفت چند صد نفر کوهنورد را می توانست وارد کوهنوردی شهر یا استان کند؟ مثلا تصور کنید چند ست لوازم کوهنوردی که یک کوهنورد بتواند در بدو ورودش و تا زمانی که بتواند لوازمش را خودش بخرد با آن مجهز شود می شد با آن خرید یا حتی مربی استخدام کرد تا کوهنورد تازه کار تربیت کند؟ آنگاه به نظرتان پس از 2 سال ما چند نفر ثبت نام کننده برای اردوهای انتخابی داشتیم؟ مثل حالا 20 نفر یا شما هم مثل من فکر می کنید حداقل 100 نفر؟ شما خواننده این مطلب به من بگو کدام کار بهتر بود؟

ولی اشتباه نکنید. اگر تصورتان این است که این موضوع به فکر هیات کوهنوردی و سرپرست برگزاری این اردوها که شدیدا جوش هرچه سریعتر و پیاپی برگزار شدنشان را می زند نرسیده است سخت در اشتباهید. اینها را هر دانش آموز دوره ابتدایی هم می داند ولی لابد قرار است همه آن 100 نفری که گفتم و به طور کلی جامعه کوهنوردی استانمان فدای تب رکورد شکنی یک نفر و تبلیغات عده ای پیش رئییسانشان شوند. حالا هم همانطور که در ابتدای مطلب عارض شدم  مدتی ست دور جدید اردوها شروع شده و در واقع بهتر است بگویم پایان یافته است. از آنجایی که جامعه کوهنوردی شهر کند ذهن هستند و اصولا کاری به کار یکه تازان ندارند کسی نمی پرسد که چرا هیات کوهنوردی رسما چیزی در خصوص نتایج اردوها، زمان اعزام تیم، اسپانسرها و نفرات اعزامی نمی گوید؟ اگر این اتفاق در شهر دیگری می افتاد آیا بازهم افکار عمومی چنین ساکت بود و عرصه را برای تاخت و تاز گلادیاتورها خالی می کرد؟

گویا هنوز قرار نیست کسی از تیم اعزامی که به قول خودشان قرار است نماینده جامعه کوهنوردی استان باشد حرفی به میان بیاورد و چیزی بگوید تا بی سروصدا و پنهانی تیم اعزام شود و انشالله به سلامت و سعادت برگردد. تیمی که اردوهای انتخابی اش همانطور که در این وبلاگ هم منتشر شد در 10 مرحله برگزار شد ولی شرکت کنندگان ابتدایی اش حتی به 20 نفر هم نمی رسیدند و این نشان از ضعف شدید آموزش در استان دارد. آن 20 نفر را هم همه می دانستند که بیشترشان سیاهی لشگری بیش نیستند. شنیده ها حاکیست از نفرات باقیمانده 2 نفر برای اعزام انتخاب شده اند و تیمی از طوایف و دوستان به آن ملحق خواهند شد تا آن دو نفر مجوز اعزام بقیه باشند.

در پایان برای این تیم آرزوی پیروزی و برای شهر مظلوم و عقب نگه داشته شده مان آرزوی رهایی از دست سودجویان شخصی می کنم. آرزو می کنم هر کس می خواست کوهنورد شود جایی را داشته باشد که در آن آموزش ببیند. آرزو می کنم همیشه برای ورود علاقمندان تونلی وجود داشته باشد. آرزو می کنم روزی همه این را بفهمیم که آموزش بر همه چیز تقدم داردآرزو  می کنم روزی بیاید که هیات کوهنوردی در مقابل این سوال که برای آموزش چه کرده اید طوماری از کلاسهای بدرد نخور کارآموزی کوهپیمایی برای عده ای که بیشترشان کوچکترین علاقه ای به کوهنوردی و ادامه آن ندارند ارائه نکند آرزو می کنم هیات کوهنوردی در فعال ترین روزهایش به اینکه چندصد نفر را برده و دماوند جنوبی را فتح کرده افتخار نکند و مثل استان های دیگر به فکر کارهای جسورانه تر و بهتر باشد  آرزو می کنم بفهمید این مطلب فقط از روی دلسوزی برای کوهنوردان شهرم و سوگواری برای آنها نگاشته شده و آرزو می کنم روزی این سه جمله خط مشی ما شود که :

اول آموزش

دوم تربیت

سوم نتیجه گیری