این آقا جمشید دارایی است.

یعنی بود! چند روز پیش عمرش را داد به شما. عمر ناقابلش را، 4 سال پیش در سبلان وقتی این عکس را از او می گرفتم خوشحال بود و سرزنده، میگفت : "آمحسن گوچک سال منی ها!"  ایشان مادامی که زنده بود خیلی جدی گرفته نمی شد تعارفی ندارم، من می دانم آنهایی که از نزدیک در جریان امورش بودند هم می دانند.

خدابیامرز تا زنده بود مغضوب همانهایی بود که اکنون در رسایش شعر می سرایند و چون دوستی عزیز و دوست داشتنی جمشیدی که دیگر نیست  را دوست می دارند.

گناهش را بخاطر ندارم اما نزدیک دوسال پیش بود که آمده بود جلسه انجمن و گله‌گی می کرد از فلان جمع و فلان گروه که بدش را گفته اند و  حرمتش را نگه نداشته اند، از خیلی ها شاکی بود از جمله خودش که چرا مدتی از این جمع دور بوده...چقدر ساده بود این انسان، انسانی که خودش را دست بالا نمی گرفت و اگر هم مشکلی داشت که بهانه دست این و آن می شد از مشکلات بقیه آدمها بیشتر نبود اما همین خود را دست بالا نگرفتن باعث می شد جدی گرفته نشود. آنقدر که وقتی به من زنگ زد تا به کمکش بروم و به بیمارستان ببرمش لحنش پر درد بود از اینکه کسی نیاز به کمکش را باور نکرده و برایش مهم نبوده که گوشه خیابان افتاده و بیش از هر وقت دیگری نیاز به یک دوست دارد.

خوشحالم که که لااقل پس از مرگش دوست عزیزِ بسیاری شده، به او لقب انسان وارسته و کوهنورد بزرگوار می دهند القابی که تا زنده بود خوابش را هم نمیتوانست ببینید. شاید برای همین دیگر خوابیده، اکنون پس از مرگ در خوابش می بیند لابد.

خوشحالم که پس از مرگش حتی مسئولان هیات کوهنوردی نامش را یاد گرفته اند و در مراسم تشییعش شرکت می کنند. و نگرانند که چرا بچه های فلان گروه شرکت نکرده اند. بزرگوار! شما که تا زنده بود سوژه اش کرده بودی خدا بیامرز را!

دوست من آدمها تا زنده اند بیش از وقتی که مرده اند به محبت یک دوست نیازمندند همدیگر را دوست بداریم اگر می توانیم، اگر هم نمی توانیم یا نمی خواهیم اشکالی ندارد اما بعد از مرگ هم همان رفتار را داشته باشیم این بار نامش "ریا"ست و سخیف تر!

انگار صدای جمشید است که در گوش می پیچد : "بمیرم اگر...دوستم می داری؟"

من بمیرم دوستم بدار!

 

پیس گونومده منی سالدین نظریندن گئتدین

بیوفاسان دئییرم راضی اولندن سونرا

قبریمین اوسته نگهبان اولاسان...ایسته میرم!