"نخست بايد اين نكته جا بيافتد كه پيروزي بر قله ها با پيروزي در «برجام» فرق مي كند. ورود به باشگاه هشت هزار متريها تغييري در جامعه ايجاد نمي كند. حتي به سختي بتوان گفت تغييري در سطح كوهنوردي عمومي كشور ايجاد كند. به عقيده نگارنده، ارزش كار يك مربي كوهپيمايي بسيار بيشتر از صعود هشت هزار متري است چرا كه آن مربي تلاش دارد سطح اطلاعات شهرونداني كه به كوه مي روند را بالاتر ببرد و چه بسا اين اطلاعات بتوانند يك روز جان او را نجات بدهند.

به ياد خاطرات عظيم قيچي ساز از اسپانسرهاي هم چادري اش -تونچ فينديك- از تركيه افتادم، ضمناً در برنامه آناپورنا نيز شاهديم كه تونچ، خطر نمي كند و از صعود صرف نظر مي كند ولي قيچي ساز علي رغم خطر بالاي بهمن صعود مي كند، چرا «صرف نظر كردن از صعود» براي تونچ نسبت به عظيم آسانتر بود؟ مگر نه اينكه ريسك مشابهي جان اوراز هم ولايتي عظيم را گرفت! مسايل اقتصادي چقدر در چنين تصميماتي نقش بازي مي كنند؟ سهم فشار رواني كه از سوي ايران وجود دارد چقدر است؟  

چگونه است كه فواد رضاپور متوجه ادم ريوي خود در  علم كوه مي شود و بازمي گردد؟ مي توان اميد داشت اگر فواد در كومونيزم يا اورست هم باشد و خطر را حس كند از صعود صرف نظر كرده و برگردد. اما چرا ميرشكاري چنين نكرد؟ ممكن است گفته شود حالش خوش نبوده و توان بازگشت نداشته. باور كنين اگر فواد هم ادامه مي داد حالش طوري بد مي شد كه توان فرود را از دست مي داد. بايد قبول كنيم كه اينها فرق بين مرگ و زندگي است. "

متن کامل این مطلب را در وبلاگ آوای کوه بخوانید