اولين سالگرد تاسيس انجمن زنجان

يك سال از فعاليت انجمن كوهنوردان زنجان گذشت. 364 روز پيش اولين برنامه رسمي انجمن كوهنوردان زنجان در منطقه سنگنوردي «قره قيه سي» برگزار شد. هيچگاه فكر نمي كردم تلاش و همت بچه ها اينقدر موثر باشد و بدون هيچ حمايت مالي و غيرمالي از سوي هيچ شخص و ارگاني و تنها با اتكا به نيروي خالصانه و صادقانه چند جوان سالي به اين پرباري بر انجمن نوپاي كوهنوردان زنجان سپري شود. بسياري از دغدغه ها و انگيزه هايي كه در روزهاي اول آغاز به كار انجمن در ذهن داشتم در اين يك سال به ثمر رسيد و من به واقع به نيروي جواني و تلاش خالصانه و جمعي ايمان پيدا كردم.

امروز 45 نفر از اعضاي انجمن كوهنوردان زنجان دور هم جمع شدند تا سپري شدن يك سال پربار و بي نظير را در كنار هم جشن بگيرند

تصاوير بيشتري از اين جشن را اينجا  روي سايت انجمن كوهنوردان زنجان ببيند


حسين رفت!

حسين مقدم ديشب ايران را به مقصد كشور نپال ترك كرد تا دو ماه آينده را بر روي قله ماكالو تلاش كند.

از همه آنهايي كه آمدند تا به او دلگرمي دهند تشكر مي كنم


چه آنها كه در جشن خداحافظي او شركت كردند.



چه آنها كه به مقابل دفتر هيات كوهنوردي زنجان آمدند و او را از زنجان بدرقه كردند.



و چه آنها كه هنگام خروج او از ايران به فرودگاه آمدند.

حسين مقدم و دكتر بهپور ديشب تهران را به مقصد دوحه و سپس كاتماندو ترك كردند ايرج معاني و محمود هاشمي كه همزمان بر روي ماكالو تلاش خواهند كرد نيز فردا از كشور خارج مي شوند براي همه اين عزيزان آرزوي موفقيت مي كنم.

راهيان هيمالياي امسال

اخيرا مطلبي در دنياي مجازي منتشر شد در با عنوان " شعاعي كجاست" اين مطلب هر چند داراي فاكتور هاي مثبت و صحيحي بود كه همين باعث شد در اين وبلاگ هم منتظر شود (پست پيشين) ولي متاسفانه توسط عده اي كه مشخص است منظور خاصي دارند به سوي ديگري رفت.

اينكه رئيس فدراسيون كوهنوردي كشور بجاي تلاش براي سروسامان بخشيدن به اوضاع نه چندان خوب كوهنوردي  كشور دست به ماجراجويي مي زند و در روزهاي آخر رياستش قصد دارد مهري به پايان كارنامه اش بزند! حرف منطقي اي به نظر ميرسد و بسياري از دلسوزان و حتي قهرمانان كوهنوردي هم به آن صحه مي گذارند. اين كه چرا در مورد اين صعود شفاف سازي نشده است و هنوز روايت هاي مختلفي از اينكه اين صعود هنوز انجام نشده يا قرار است انجام شود يا اينكه قله مورد نظر ايشان ماكالوست يا آيلند پيك! بحثي ديگر است و مورد هجوم قرار دادن تلاش قابل ستايش چند كوهنورد جوان صحبتي ديگر.

متاسفانه دركشور ما كلا نقد هر چيزي با مشكلات بسياري مواجه است. طرفي كه مورد نقد قرار ميگيرد همه گفته ها را دشمني و تخريب مي خواند و خيلي زود جبهه مي گيرد از سويي موافقان نقد در برخي موارد انصاف را رعايت نمي كنند و تسويه حساب هاي گذشته و شخصي را هم وارد دعوا مي كنند كه در كامنت هاي مطلب پيشين اين مورد قابل مشاهده بود.

به هر حال لازم دانستم تلاش جواناني چون
حسين مقدم، ايرج معاني، محمود هاشمي عليرضا بهپور (ماكالو)
حسين بهمنيار (اورست)

عظيم قيچي ساز (آناپورنا)

فرخنده صادق، حسين صالحي، اميد آمحمدي و جعفر ناصري (ماناسلو)

را كه به دليل دوستي نزديكم با برخي از آنها از نزديك از مشكلاتي كه از ماه ها قبل براي مهيا كردن نشدني ها! باخبرم ارج نهم و براي همگيشان آرزوي موفقيت كنم.

شعاعی کجاست؟

شاید اولین جنجالی ترین خبر ابتدای سال 1391 خبر برنامه ی در حال انجام محمود شعاعی رئیس فدراسیون کوهنوردی است . شایعه ها خبر از صعود وی به همراه تنی چند از کوهنوردان همچون محمودهاشمی ، دکتر بهپور و ... به قله ی ماکالو می دهند . این در حالی است که حسین رضایی به عنوان روابط عمومی فدراسیون هیچ خبری در این خصوص درج نکرده است و ما شاهد هستیم که برای افرادی همچون عظیم قیچی ساز و حتی چهره های منتقدی همچون مهدی عمیدی خبر عزیمتشان به نپال درج شده است .


اگر این شایعه ها درست باشد:

1-چرا این صعود به صورت یواشکی و بدون اطلاع رسانی در حال انجام است؟

2-محمود شعاعی تامین هزینه ی برنامه رو از چه کانالی انجام داده است؟

3-آیا با هزینه ی شخصی رفته است؟

4- مگر درامد شعاعی چقدر است که توان پرداخت هزینه 20 هزار دلاری برای این برنامه را دارد؟

5- آیا مجوز شورای برون مرزی دریافت کرده اند ؟

6- دلیل این پنهان کاری چیست؟

7- آیا با خبر شدن جامعه ی کوهنوردی از سوء استفاده ی ببخشید استفاده ی رئیس فدراسیون از امکانات این ارگان برای آنان حاشیه ساز است؟

8- آیا این سفر ربطی به پایان ریاست شعاعی در فدراسیون ندارد ؟و این شائبه که ایشان نهایت سوء استفاده اوه ببخشید نهایت استفاده از امکانات فدراسیون را در این چند ماه کرده است صحیح است یا غلط؟

9- آیا جامعه ی کوهنوردی انقدر ساده لوح است که فریب پنهان کاری فدراسیونی ها را بخورد؟

سوالات بسیار است و شک و شبهه ی مربوط به عملکرد فدراسیون و افراد دور و برش باعث قدرت گرفتن موج نگرانی در خصوص افراد حاکم در فدراسیون شده اند. امیدوارم این سخنان همه شایعه باشد و حقیقت نداشته باشد و آقای شعاعی هم اکنون در پشت میزشان به امور کوهنوردان رسیدگی بکنند. ---   راميار----

زنگ خطر نابودی منابع طبیعی در تكاب به صدا درآمده است

  فعالیت معدن كاران و شركت های معدنی در تكاب، چند سال اخیر به حدی افزایش داشته كه در هفته منابع طبیعی و درختكاری، زنگ خطر نابودی منابع طبیعی در این شهرستان به صدا درآمده است.

به گزارش فاش آنلاین به نقل از ایرنا، بهره برداران معادن سنگ های ساختمانی و تزئینی، شن و ماسه و خاك بدون توجه به شرایط طبیعی و اكوسیستم منطقه به فعالیت گسترده خود و بهره برداری بیش از حد و بی رویه از معادن ادامه می دهند و همین عامل تخریب گسترده منابع طبیعی و طبیعت بكر تكاب را به دنبال دارد.

در بسیاری مناطق كه از اهمیت فوق العاده طبیعی و زیست محیطی برخوردار بوده و حتی قابلیت گردشگری دارند، این عامل لطمات جبران ناپذیری بر جای گذاشته است.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

یكی از فعالان محیط زیست و دوستداران طبیعت با اشاره به افزایش سطح تخریب گسترده منابع طبیعی تكاب توسط بهره برداران معادن گفت: مسموم شدن آب‌های سطحی و زیرزمینی، از بین رفتن اكوسیستم طبیعی منطقه، تخریب مراتع و مزارع، تهدید جدی چشمه سار‌ها و آب‌های زیرزمینی، از بین رفتن شرایط زیست محیطی برای ساكنان منطقه، به خطر افتادن زندگی جانوری و گیاهی به ویژه گیاهان دارویی و صدها مورد دیگر كه بر بخش كشاورزی و دامپروری منطقه اثرات منفی گذاشته، از پیامد‌های فعالیت بی حد این معادن به شمار می رود.

'مهدی آقاخانی' افزود: با وجود آنكه مجموعه‌های تاریخی و چشم انداز‌های زیبا، بخش قابل توجهی از پتانسیل های عظیم و حیاتی در توسعه تكاب بوده اما اكنون به فراموشی سپرده شده و این شهرستان تنها با مظاهر ویرانی و آلودگی ناشی از فعالیت معادن طلا و سنگ شناخته می شود.

وی با اعتقاد به اینكه فعالیت معادن در بهبود وضعیت معیشتی مردم كوچكترین نقشی نداشته، تاكید كرد: فعالیت شركت های معدنی با وجود تخریب مزارع و مراتع و امكانات زیست محیطی منطقه به بهانه استخراج معادن، شاید برای مدت كوتاهی در امر اشتغالزایی موثر واقع شود، اما پتانسیل های دامداری، كشاورزی، گردشگری و منابع غنی طبیعی تكاب را در دراز مدت می تواند به ویرانه تبدیل كند.

وی ادامه داد: تكاب با داشتن آب و هوای كوهستانی و صد‌ها چشمه آب قابل شرب و مراتع متراكم و فراوان می‌تواند علاوه بر ایجاد اشتغال و شكوفایی منطقه، در توسعه صادرات دامی و كشاورزی نقش ارزنده‌ای داتشه باشد.

رییس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری تكاب نیز گفت: بهره برداری غیر اصولی از معادن عامل اصلی تخریب گسترده منابع طبیعی به شمار می رود و در صورتی كه بهره برداران مقررات و اصول اصلی بهره برداری را رعایت كنند سطح تخریب منابع طبیعی و ملی بسیار كاهش پیدا می كند.

'علی زمانی'، با اشاره به بی توجهی معدن كاران به هشدار نهادهای ذیربط برای جلوگیری از بهره برداری بیش از حد معادن سنگ تاكید كرد: معدن كاران باید در محدوده 'سینه كاری' كه دارای مجوز بهره برداری است فعالیت كنند.

وی بر برخورد جدی با آن دسته از شركت های معدنی كه خارج از محدوده سینه كار، بهره برداری كنند هشدار داد و گفت: این شركت ها باید برای افزایش سطح بهره برداری از معادن و دریافت مجوز سینه كار جدید به ادارات منابع طبیعی و صنایع و معادن مراجعه كنند، در غیر اینصورت به دلیل بهره برداری بیش از اندازه و تخریب منابع طبیعی فعالیت آنان غیر قانونی خواهد بود.

وی اظهار داشت: تكاب یكی از مناطق مهم آذربایجان غربی به لحاظ برخورداری از استعدادهای معدنی بوده كه نحوه بهره برداری از آنها نیازمند توجه جدی به سلامت منابع طبیعی و حفظ ذخایر معدنی، گیاهی و جنگلی است.

زمانی با اشاره به فعالیت گسترده معدنی در 55 نقطه از توابع تكاب در زمان حاضر افزود: امسال بیش از 300 مورد درخواست بهره برداری از معادن به اداره منابع طبیعی ارسال شد.

یك شهروند تكابی هم گفت: فعالیت بی رویه برای بهره برداری از معادن چهره این منطقه تاریخی و توریستی را به معادن سنگ‌های تزیینی روباز مبدل كرده كه علاوه بر تخریب محیط زیست و اكوسیستم طبیعی منطقه و چشم انداز‌های طبیعی، حیات ساكنان آن را هم با چالش خطرناك مواجه ساخته است.

'محمد سعید محبیان' خاطرنشان كرد: انفجار‌های مهیب، غرش بولدوزر و لودر و چكش‌های ضربه زن، سلب آسایش و امنیت روحی و روانی همراه با آلودگی صوتی و گرد و خاك متصاعد شده از تخریب و ایجاد آلودگی‌های حاد تنفسی، ناشی از فعالیت معادن، زندگی اهالی روستاهای منطقه با بیش از سه هزار نفر سكنه را با خطر جدی مواجه كرده است.

وی تصریح كرد: مواد حاصل از برش سنگ‌های معدنی حاوی مقدار زیادی نمك و آهك است كه با بارش برف و باران وارد چرخه آب می‌شود كه نتیجه آن بالارفتن آهك و نمك و دیگر مواد معدنی مضر در آب و در طولانی مدت موجب شور شدن و غیر قابل شرب شدن آب چشمه سار‌ها خواهد شد.

روزانه بیش از 50 دستگاه كامیون افزون بر سه هزار تن سنگ استخراج شده از معادن تكاب را به مقصد شهرهای صنعتی بار گیری می كنند.

یكی از روستاییان با ابراز تاسف از بی توجهی معدن كاران به طبیعت تكاب گفت: تكاب با داشتن مجموعه تاریخی 'تخت سلیمان' به عنوان چهارمین اثر تاریخی ثبت شده در فهرست یونسكو، غار 'كرفتو'، 'چملی گل'، منطقه معروف به چهارباغ در 'یلقون آغاج'، زندان 'برنجه' و 'دژساری قورخان' یكی از مناطق توریستی كشور بوده و به لحاظ داشتن چشم انداز‌های طبیعی فراوان، یكی از مناطق مستعد برای سرمایه گذاری‌های گردشگران به حساب می آید.

'عبدالله عباسی' افزود: وجود صد‌ها چشمه آب شیرین قابل شرب و مراتع متراكم می تواند برای تامین نیاز‌های دامی و كشاورزی كشور، توسعه دامپروری و كشاورزی مكانیزه و اشتغالزایی، نقش حیاتی ایفا كند.

وی اضافه كرد: این منطقه از چنان طبیعت بكر و متعددی برای رویش انواع بسیار كمیاب گل و گیاه برخوردار بوده كه نتیجه آن توسعه زنبورداری و اشتغالزایی برای جوانان شده است.

عباسی خاطرنشان كرد: سالانه بیش از 150تن عسل در این منطقه تولید شده و این میزان در صورت مساعد بودن شرایط جوی، به بیش از 300 تن در سال افزایش می یابد.

منطقه تاریخی 'طویله داغی' محصور به روستا‌های بخش تخت سلیمان، روستاهای 'احمدآباد'، 'قره بلاغ'، 'بابانظر'، 'فاقلو' و 'بقعه ایوب انصار' در 'دورباش'، قله‌های' ازناو'، 'قره‌خان' و 'سنگر عابد‌خان' واقع در روستای 'یولقون آغاج' كه زیستگاه خرس قهوه‌ای، گرگ‌ها و مار‌‌های زنده‌زای زرد، كه نسل آن‌ها در حال انقراض بوده و منطقه موسوم به 'قیرخ بولاغ' كه آب روستای یلقون آغاج از آنجا تامین می‌شود از مهمترین مناطق تخریب شده تكاب توسط شركت های معدنی است.

منطقه زیارتی 'ساربابای مقدس' در روستای 'اغولبیك' و تمام قله های رشته كوه‌‌های روستاهای 'چهارطاق'، 'چیچكلو'، 'ساری‌جالو'، 'بدرلو'، 'همپا' (باخاچاق) و 'قوشخانه' (‌داشلی گوزه) كه زیستگاه گونه‌های نادر جانورینظیر انواع كبك، قوچ وحشی و گربه وحشی و خرس در معرض تخریب جدی قرار دارند.

بخش های اعظمی از قلل مختلف روستای' قینرجه' به ویژه منطقه جهانی و تاریخی 'بلقیس' تا روستای 'امیرآباد'، 'قراول خانه'، 'بابانظر'، 'تخت سلیمان' كه علاوه بر تاریخی بودن در فصول مختلف سال هزاران كوهنورد و توریست به این منطقه مسافرت می‌كنند نیز دچار لطمات جبران ناپذیری از ناحیه معدن كاران شده است.

لازم است با صادر نكردن مجوز بهره برداری و استخراج معادن و نظارت بر ده‌ها معدنی كه در زمان حاضر بدون هیچ گونه محدودیتی در حال نابودی منطقه بوده و مشخص كردن محدوده مورد استفاده آنان، گام های موثرتری برای حفظ منابع طبیعی تكاب برداشت.


سعيد محبي از كوهنوردان و دلسوزان طبيعت شهرستان تكاب (يا همان تكان تپه) اين مطلب را ارسال كرده اند.


اولين روز سال بر بام ايران

باخبر شدم تيمي دو نفره از زنجان توانسته است در اولين روز سال بر فراز بام ايران قرار بگيرد.

جعفر محمدي و ناصر بهرامي دو كوهنورد زنجاني توانستند اين برنامه دشوار را با موفقيت به انجام برسانند ضمن تبريك اين صعود و آرزوي موفقيت براي هر دوي اين عزيزان نظر شما را به ديدن تصاوير بيشتر و شرح مختصري از چگونگي اجراي اين برنامه كه توسط آقاي جعفر محمدي به وبلاگ ارسال شده است در ادامه مطلب جلب مي كنم.

ادامه نوشته

ماهي سياه كوچولو

ماهی گفت:« مگر قبل از من هم ماهی ای از اينجا گذشته؟»

مارمولک گفت:« خيلی‌ها گذشته اند! آن‌ها حالا ديگر برای خودشان دسته ای شده اند و مرد ماهيگير را به تنگ آورده اند.»

ماهی سياه گفت:« می بخشی که حرف ، حرف می آورد. اگر به حساب فضولی‌ام نگذاری ، بگو ببينم ماهيگير را چطور به تنگ آورده اند؟»

مارمولک گفت:« آخر نه که با همند ، همينکه ماهی گير تور انداخت ، وارد تور می شوند و تور را با خودشان می کشند و می برند ته دريا.


«از كتاب ماهي سياه كوچولو اثر جاودان صمد بهرنگي»

اهداي خون

اعضاي انجمن كوهنوردان زنجان آخرين برنامه سال 1390 خود را برگزار كردند.

طبق تقويم شش ماهه دوم سال 1390 اعضاي انجمن عصر روز يكشنبه 28 اسفند ماه پس از جلسه عمومي به صورت دسته جمعي در محل سازمان انتقال خون حاضر و خون اهدا كردند.


عكس هاي بيشتر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

ما سه نفر بوديم!

ما سه نفر بوديم!                                                                                Biz üç kişiydik:

 بدير هان، نازليجان و من                                                      Bedirhan, Nazlıcan ve ben.
سه دهان..سه دل ديوانه.. سه گلوله هم قسم!      Üç ağız.. üç deli yürek.. üç yeminli fişek!
ناممان با بلا نوشته شده بود برسنگ و كوه             Adımız belâ diye yazılmıştı dağlara, taşlara
گناهي بر گردنمان بود                                                             Boynumuzda ağır vebal,
و بر دوشمان تفنگ!                                                            Koynumuzda çapraz tüfek!

دست هامان بر ماشه بود و گوشهامان تيز                                     El tetikte, kulak kirişte,
و پشتهامان نزد خاك به امانت...                                         Ve sırtımız toprağa emanet...
دست هاي يخ زده از تلخي شوكران مان را               Baldıran acısıyla ovarak üşüyen ellerimizi
 زير لحاف ستاره ها بر هم مي ماليديم...               .Yıldız yorgan altında birbirimize sarılırdık..
دريا از ما بسيار دور بود                                                                 Deniz çok uzaktaydı
و تنهايي محسوس...                                                         Ve dokunuyordu yalnızlık...

شب بر درازاي رود صداي شغال ها از دور              Gece, ırmak boylarında uzak çakal sesleri,
بر ما، بر نان ما                                                                     Yüzümüze, ekmeğimize,
و بر ترانه هاي ما مي كوبيد و مي گذشت.                               Türkümüze çarpar geçerdi.
نازليجان بر سينه اش گل آويشن مي آويخت                       Göğsüne kekik sürerdi Nazlıcan,
آتش روشن مي كرد و چه دودي راه مي انداخت                              Tüterdi buram-buram.
وماپنهاني مي پاييديمش،دلمان برايش مي سوخت     Gizlice ona bakardık, yüreğimiz göçerdi

گمانم در مزرعه يك چوپان بود كه از دستمان رفت Belki bir çoban kavalında yitirdik Nazlıcan'ı   
با دود آتش يكي شد و پرواز كرد                                             Ateş böcekleriyle bir oldu,
 سويي زد و رفت...                                                                    Kırpışarak tükendi...
از او براي ما يك پروانه مرد بر جاي ماند             Bir narin kelebek ölüsü bırakıp tam ortamıza
 همچو يك شهاب، همچو يك نسيم                                            Kurşun gibi, mayın gibi,
برقي زد، وزيد و به پايان رسيد...                                                    Tutuşarak tükendi...

آه نازليجان... تو آهوي دشت هاي وحشي بودي...      Oy, Nazlıcan... vahşi bayırların maralı...
آه نازليجان...طوفان بر گيسوانت شانه مي كشيد        Oy, Nazlıcan... saçları fırtınayla taralı...
كه باور مي كرد سفرت به سرزمين ستاره ها را  Sen de böyle gider miydin yıldızlar ülkesine?

آه نازليجان آه...سراپا دردي تا خانه جان                   Oy, Nazlıcan oy... can evinden yaralı..                 .

تو گل ييلاق هاي سرد بود، آه نازليجان...                          .Serin yayla çiçeği, oy Nazlıcan..
مجنون سراپا هيجان، آه نازليجان...                                .Deli-dolu heyecan, oy Nazlıcan..
روي سينه ام پروانه عشقي                                            Göğsümde bir sevda kelebeği,
جاني كه قرباني مرگ كردم، آه نازليجان ...                 .Ölüme sunduğum can, oy Nazlıcan..

چون ارتشي شكست خورده                                               Artık, yenilmiş ordular kadar
ويران بوديم، آواره بوديم...                                                              Eziktik, sahipsizdik..
گذشتيم، به دشتي رسيديم با دلي هزارتكه.!       Geçip gittik, parka ve yürek paramparça!.
گذشته اش احساس مرگ                                                          Gerisi ölüm duygusu,
خاطراتش سكوت وحشت آور..                                                       Gerisi sağır sessizlik..
گذشتيم، با جاي خالي دهشتناك نازليجان..           Geçip gittik, Nazlıcan boşluğu aramızda..

بديرهان در دامنه كوهي از پشت سر گلوله خورد      Bedirhan'ı bir gedikte sırtından vurdular,
از چه محاصره هايي جان سالم بدر برده بود..            Yarıp çıkmışken nice büyük ablukaları..
چون تفنگي كه به آرامي از روي شانه سر مي خورد     Omuzdan kayan bir tüfek gibi usulca,
لرزيد و و دستانش به طرفين دراز شد..                            Titredi ve iki yana düştü kolları..

مرگ چون آتشي نفرت انگيز                                                     Ölüm bir ısırgan otu gibi
همه وجودش را فرا گرفت...                                                         Sarmıştı her yanını...
بمانند يك درخت بريده شده، در روشناي مهتاب..     Devrilmiş bir ağaçtı, ay ışığında gövdesi..
دراز كشيد و با قطره اشكي                                                     Uzanıp, bir damla yaş ile

لابلاي مژگانش محو شد..                                                       Dokundum kirpiklerine..
 
قلبم فروريخت وقتي صداي نبض اش ديگر نيامد Göğsümü çatlatırken nabzının tükenmiş sesi

نه اين يك شوخي ست !...او بر مي خيزد حتما   Sanki bir şakaydı bu!.. birazdan uyanacaktı,
برمي خيزد و سيگاري آتش خواهد زد...           Birazdan ateşi karıştırıp bir cıgara saracaktı...
او و مرگ بر راندوويشان خوش قول بودند! آه...  Oysa ölüm, sadık kalmıştı randevusuna, ah...
او هم مثل نازليجان                                                                      O da Nazlıcan gibi,
ديگر نخواهد بود!..                                                                   Bir daha olmayacaktı!..

آه بديرهان.. شبح شب هاي قيرگون Hey, Bedirhan.. katran gecelerin heyulası!.                .
آه بديرهان..كابوس كمين كننده هاي نابكار..!          Hey, Bedirhan.. kancık pusuların belâsı!.
كه باور مي كرد تو هم فناپذير باشي          Sen de böyle bitecek adam mıydın, konuşsana,
آه بدير هان آه.. مزارت لانه عقاب هاست اكنون!.. Hey, Bedirhan hey.. mezarı kartal yuvası!.. 

گريزپاي كوه هاي ارغواني، آه بديرهان..!                       Mor dağların kaçağı, hey Bedirhan!.
چشمان آبي ات هميشه شعله ور، آه بديرهان..!             Mavi gözleri şahan, hey Bedirhan!.
چاقوي براني بودي بر ظلام و سكوت شب                         Zulamda bir suskun gece bıçağı,
لكه خوني روي پيراهن سفيدم، آه بديرهان              Beyaz gömleğimde kan, hey Bedirhan!.

ما سه نفر بوديم... سه لاله جان بر كف...                        Biz üç kişiydik.. üç intihar çiçeği..
بديرهان، نازليجان                                                                         Bedirhan, Nazlıcan,
و من: سوفي!...                                                                            Ve ben: Suphi!...

برگزار شد!

چند وقت پيش بود كه شهريار بهزاديان تماس گرفت و گفت در دانشگاه مراسمي برپاست كه شما هم دعوتيد ماهم رفتيم. آنجا با فردي آشنا شديم كه بي شك قلب مهرباني دارد. «دكتر فرشيد جعفري رئيس دانشكده علوم انساني دانشگاه آزاد زنجان». گزارش هاي ما از حادثه باكلور و امدادرساني اي كه انجام شده بود را از سايت ها دنبال كرده بود و مي گفت ناراحت شدم از اينكه چرا پس از آن اتفاق كسي از شما تقدير نكرد! و برآن شدم كه به سهم خودم از شما تشكر كنم و با لطف فراواني كه به ما داشت لوح و كتابي به ما هديه كرد كه جزو بهترين و شيرين ترين هديه هائيست كه به عمرم دريافت كرده ام.

سپس جوياي چند و چون مسائل ورزشيمان شد و داستان فعاليت هاي بدون حمايت حسين. 

خواستم در اين پست از كمك هاي رئوفانه اين انسان وارسته تشكر كنم. كسي كه ما را شرمنده محبت هاي خود كرد.

به لطف همين عزيز و با هماهنگي ها و تلاش هايي كه انجام داد جلسه ارائه گزارش حسين مقدم بر گاشربروم ها عصر چهارشنبه برگزار شد.هرچند تمامي هزينه هاي آن بر عهده خود حسين بود. مي نويسم تا بر جريده تاريخ ثبت بماند آهاي آيندگان قهرمان يك شهر، كسي كه در يك فصل سه نشان جهاني براي تربيت بدني شهر و كشورش به ارمغان آورده براي خودش جلسه ارائه گزارش برگزار كرد! از جيب خودش پوستر چاپ كرد! و كارت هاي دعوت را خودش به دست مدعوين رساند!

آمدند دوستاني كه شادمان كردند و بوسه زديم بر قدمهايشان و آنهايي كه نيامدند و دلمان فقط بيشتر برايشان تنگ شد، همين!

خواستم بگويم هستند هنوز كساني كه انسان بودنشان به پست و مقامشان نيست به قلبيست كه درونشان مي تپد چيزي كه امروز روز بعيد مي دانم خيلي ها داشته باشندش.

اين شعر را تقديم مي كنم به آقاي فرشيد جعفري و قلب تپنده درونش:


حق سئل كيمي دونيا آخيب يول تاپاجاقدير... داش آتماقينان  كيمسه  اونو دوندره  بيلمز

دونيا  دا  قارانليق لار  اگر   بيرلشه   باهم ...بير خيرداجا شمعين ايشيقين سوندوره بيلمز